از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه روزى به هنگام عصر سليمانبن داوود عليه السلام مشغول بازديد از اسبان شد و به نظاره آنان سرگرم گرديد تا خورشيد رخ در حجاب كشيد و فرو رفت. پس آن حضرت به فرشتگان دستور داد: خورشيد را بر من بازگردانيد تا نمازم را در وقت مقرّرش به جا آورم. ايشان خورشيد را بازگردانيدند. آن حضرت برخاست و مشغول وضو شد؛ به اين ترتيب كه دو ساق پاى خود و گردنش را مسح نمود و به اصحاب خود كه نماز ايشان فوت شده بود، امر كرد تا به همان ترتيب عمل كنند، وضوى ايشان براى نماز به اين نحو بود. سپس سليمان برخاست و نماز گزارد و هنگامى كه از نماز فارغ شد، خورشيد نيز غروب كرد و ستارگان بردميد. اين طبق همان فرمايش خداوند عزّ و جلّ است كه مىفرمايد: «و ما سليمان را به داوود عطا كرديم كه سليمان نيكو بندهاى بود و پيوسته به درگاه خداوند زارى و توبه داشت. بدان هنگام كه اسبان تيز تك را در وقت عصر بر او عرضه داشتند [ و او بديدن آنها از نماز غافل ماند] پس خويشتن را [ به سرزنش ]گفت: من دوستى اين اسبان اختيار كردم و با محبّت آنان از ياد پروردگارم غافل ماندم تا آفتاب رخ در حجاب تاريكى كشيد و فرو رفت. [ اى فرشتگان به اذن خدا] خورشيد را بر من بازگردانيد [ تا عبادت خود به موقع ادا كنم. پس اين درخواست پذيرفته شد] و او به ساقها و گردن دست كشيد.» ۱
2. شهرت حديث ردّ الشمس
حديث «ردّ الشمس» از جمله فضائلى است كه به دليل اقبال بزرگان شيعه و سنّى در سده هاى مختلف تاريخ، به اتّفاقى مشهور و پرآوازه مبدل گشته است كه نشانِ آن، نقلها و گزارشهاى بسيارى است كه در مصادر فريقين به ثبت رسيده است؛ امّا اين فراگيرى تنها در زمينه نقل و گزارش خلاصه نمىشود و در عرصه «روايت» نيز كاملاً مشهود است؛ چنان كه شمار راويانى كه اين حديث را نقل كردهاند به دوازده تن رسيده است:
1. امام على عليه السلام، به نقل از حافظ الحسكانى و ابو الحسن شاذان الفضلى در