ملكى و ملكوتى دلالت دارد كه فيويّت قيوميّت است؛ يعنى: روح شما روح ارواح است و جسم شما روح اجسام است كه تمامى اجسام را فرا گرفته است. علوم اين بزرگان روح علم ماست. و رحمتشان روح رحمت ماست. اينها در واقع «جان جهان» هستند و روح مدبّر هستى وجود ملكى آنهاست. ۱
اين بزرگواران گاهى در زندگى دنيوى مبتلا به ابتلائاتى مىشوند و حقوق مسلّمشان غصب مىشود يا بندىِ حبس و ايذاء و اذيّت دشمنان مىگردند؛ ولى در هر حال، ولايت كليّه را بر عهده دارند. «بِهِمْ تَحَرَكَّتِ المُتَحَرِّكَاتُ وَ سَكَنَتِ السَّواكِنُ.»
اينها در همه حال «با بىپر و بالى، پر و بال دگراناند» و به مقام ملكوتى خود تجلّى مىكنند. و در همان زمان كه به زبان حال و مقال در پيشگاه الاهى عرضه مىدارند: من هرچه دارم، از «ندارم» «دارم» - يعنى حضيض و فقر در برابر خداوند متعال را در مقام عبوديّت اظهار مىكنند - نسبت به آدميان، در بالاترين نقطه اوجى هستند كه حتّى در تصوّر آدميان نيز نمىگنجد.
در اين راستا، آيه 51 سوره مباركه قصص تأييد و صحّهاى بر مطالب فوق است.
(وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ)
و براى آنان سخن در سخن پيوستيم؛ باشد كه پند گيرند.
نوشتار ذيل اجمالاً رهيافتى است بر اين مطلب كه «توصيل قول» (تداوم سخن) در واقع استمرار امامت است.۲
1.نك: شرح مدرس و دهكردى
2.برخى از فلاسفه، در باب ضرورت تداوم امامت، برهان امكان اشرف را مطرح كردهاند؛ به اين تقرير كه: رحمت واسعه الاهى و ضعف و عجز ساير مخلوقات از دريافت بى واسطه فيضهاى الاهى - به لحاظ فقدان برخوردارى لازم از معرفت و قابليّت - وجود آن ذوات مقدّسه را اقتضا دارد كه امتداد و اشتداد وجودىشان، هر موجودى را به فراخور حال در بر مىگيرد؛ چرا كه بنابر قانون امكان اشرف، فيضى كه از مبدأ فيّاض افاضه مىشود، بايد در مرحله اوّل به اشرف برسد و از مجرا و مجلاى اشرف به شريف، و در مرتبهاى نازلتر به خسيس و اخسّ افاضه شود. در اين سلسله مراتب، آنكه در قلّه قوس تكامل و بالاترين مرحله، فيضهاى حق را دريافت مىدارد انسان كامل مىباشد. در مرحله بعدى، انسان و فروتر از آن در قوس نزول، فيض از مراتب اعلى به مراتب مادون عنايت مىشود. يعنى حيات، قدرت، علم، اصل وجود در عالم هستى، اوّل به انسان كامل و بعد به ديگران مىرسد و اگر فيضى به انسان كامل نرسد، به ديگران اصلاً نمىرسد.