گذرى در نصوص اميرالمؤمنين بر امامت امام حسن مجتبى عليهما السلام‏ - صفحه 148

امروز بايد از تو اى معاويه - كه ظالمانه بر حقوق ما چيره شده‏اى - در شگفت بود كه بر امرى غلبه يافته‏اى كه به هيچ عنوان، شايشتگى آن را ندارى، و از طرف ديگر در دين نيز به نيكى و فضيلت شهرت ندارى و از هيچ پيشينه خوبى در اسلام نيز برخوردار نيستى... زمانى كه على عليه السلام از دنيا رفت... زمام حكومت بر مسلمانان پس از خود را به من سپرد؛ از اين‏رو، اى معاويه، لجاجت‏ورزى در باطل را كنار بگذار و به آنانى كه با من بيعت كرده‏اند ملحق شو. تو خوب مى‏دانى كه در نزد خداوند و هر انسان ادب آموخته و حق‏نگهدار و هر دلِ توبه‏كننده‏اى، من نسبت به تو، براى امر خلافت سزاوارترم... ۱
9. امام حسن عليه السلام در پاسخ به يكى از يارانش كه وى را بر سر سازش با معاويه سرزنش كرده بود، فرمود:
اى ابوسعيد، آيا من حجّتِ خداوند بر بندگانش و امامِ آنان پس از پدرم نيستم؟ ابوسعيد گفت: آرى. امام فرمود: آيا من كسى نيستم كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله درباره من و برادرم فرمود كه حسن و حسين امام‏اند، چه قيام كنند و چه قيام نكنند؟ ابوسعيد گفت: آرى. حضرت فرمود: اى ابوسعيد! پس من چه در حالت قيام و چه در حالت قعود، امام هستم. اى اباسعيد! علّتِ صلح من با معاويه همان علّتِ صلحِ رسول خدا با بنى‏ضمرة و بنى‏اشجع و اهل مكّه است؛ زمانى كه رسول خدا از حديبيه بازگشت. آن قبايل نسبت به ظاهر (تنزيل) قرآن كفر ورزيدند و معاويه و يارانش نيز نسبت به تأويل قرآن در كفر به سر مى‏بردند. اى ابوسعيد! اگر من از جانب خداوند

1.ابن أبى‏الحديد، ج ۴، ص ۱۲؛ مقاتل الطالبيين، ص ۳۷؛ الغدير، ج ۱۰، ص ۱۵۹ به نقل از مقاتل الطالبيين و جمهرة الرسائل و شرح النهج ابن أبى‏الحديد؛ حياة الحسن، ج ۲، ص ۳۰

صفحه از 142