صاحب «منتهى الكلام» وقتى ديد كه علماى شيعه از پاسخ دادن به او عاجز شدهاند و خود را از نقد كتاب او كنار كشيدهاند و با او روبرو نشدهاند و صورتهاى خود را از روبرو شدن از او برگرداندهاند، باد در غبغب انداخت و با زبان گزنده بر اهل حقّ حملهور شد.
فأعرضوا عن خطابه... و استكفوا [ استنكفوا] لعلّو أقدارهم عن مناظرته، سمخ الناصب بأنفه و طمح بطرفه فشنّع على أهل الحقّ بلسان سليط. ۱
در مجالس خود و در ميان طرفدارانش مىگفت: اين اهل حقّ (شيعه) از اوّل تا آخرشان هيچ كدامشان نمىتوانند كتاب مرا ردّ كنند. شيعهها بيراهه مىروند. طرفدارانش مىگفتند: چرا بزرگان شما با اين همه امكانات كه داريد، با رفيق ما بحث نمىكنند و براى دفاع از مذهبتان دليلى نمىآورند؟
با اين حرفهاى زياد و كنارهگيرى بزرگان از مناظره، به جهت روشن نمودن اشتباهات او، خود به ميدان آمدم. و تصميم بر اثبات بىپايه بودن دلائل آنها گرفتم.
2. ايشان در مقدمه كتاب شوارق النصوص فى تكذيب فضائل اللصوص اينگونه مىنويسند:
... در زمان به دوران فقدان رسول اكرم نزديك بود و عدّه زيادى بودند كه مىتوانستند ميان حق و باطل يكى را انتخاب كنند؛ لذا اين انسانهاى بدسرشت به بافتن دروغهاى آشكار و مجعولات زشت جرئت نكردند تا در مورد وصىّ پيامبر به كار ببرند.
حتّى بر تغيير مناقب زيبا و محامد با ارزش اهل بيت پيامبر و نسبت دادن آنها به دشمنان نيز جرئت نيافتند. امّا پس از آن، بازار جعل حديث رونق گرفت و همه مشغول تبديل آثار شدند. حتّى افرادِ به ظاهر متديّن نيز وارد دروغهاى بى پايه گرديدند و هيچ دانشمندى يافت نمىشد، مگر اينكه سرنگون شده بود در كارهاى