يا بيشتر كه سوار بر كشتى بوديم، به علت بيمارى نه روز از اتاق خود خارج مىشدم و نه شب.
از سوى ديگر، گرما و بوى نامطبوع مرا اذيت مىكرد تا حدّى كه به نهايت ناتوانى و تنگى نفس افتادم.
2. صاحب كشتى مخالف مذهب حقّه بود و در رفتار از بزرگان نادان خود پيروى مىكرد. با اينكه ادّعاى سياست داشت، امّا جزء افراد همج رعاع بود. در ابتداى سوار شدن، ظاهرى خوب و خوش از خود نشان داد؛ امّا پس از حركت، شخصيّت حقيقى او آشكار شد كه رفتارى همچون انسانهاى كينه توز با حجّاج داشت و حتى از دادن آب و هيزم براى پخت غذا امتناع مىورزيد. بسيار تندخو و خشن بود... عناد و سختگيرى او زمانى بيشتر شد كه نسبت به دزدى لباس و پول حجاج در كشتى بر او اعتراض شد. ديگر حتى آبى كه به مسافران مىداد، همچون آب دريا، تلخ بود كه با نوشيدن آن امكان بيمارى وجود داشت؛ خلاصه به نهايت درجه بدى رسيد. فصار صاحب المركب و أتباعه مصداق يزيد! ۱
3. برخى از همسفران با اينكه عدّهاى از آنها حاجى بودند، امّا رفتارى بسيار زشت داشتند؛ در گفت و گو رعايت ادب را نمىنمودند و با زبانهاى تندشان يكديگر را مىگزيدند و هر ساعت در كشتى آشوب و جنجال برپا مىكردند و در واقع، هيچ كس از اذيت و آزار آنها در امان نبودند. از شدّت كثيفى و بوى بد لباسهايشان به انسان حالت تهوّع دست مىداد. آنها از تميزى و نظافت بسيار به دور بودند و در نجاست و كثيفى فرو رفته بودند؛ متهمّكين في النجاسة و القذارة. ۲
4. نوزيدن باد موافق كه چه بسا روزهاى متمادى كشتى بر روى آب راكد مىماند و يك درجه هم حركت نمىكرد.
5. فردى كه دوست چندين ساله بنده بود و اميد به كمك و يارى او در سفر داشتم، اخلاقش تغيير كرد و تمايل به تكبر و ناز نمودن و بداخلاقى يافت. اگر به چيزى امر