وجدانى روشن برمىخوريم كه تعابير مختلف، همگى حاكى از آن هستند.
1. معجم مقاييس اللّغة: «العَقْلُ: الحابِسُ عَنْ ذَميمِ القَوْلِ وَ الفِعْلِ.» ۱ عقل، مانع از گفتار و كردار ناپسند است.
2. لسان العرب: «العَقْلُ: الحِجْرُ وَ النُّهى، ضِدُّالحُمْقِ» ۲ «حِجر» يعنى حرمت و محدوديّت. به همين سبب، آن را كه ممنوع التّصرف است - و به بيان ديگر تصرّف بر او حرام گشته است - اصطلاحاً محجور مىنامند. «نُهى» نيز از نَهْى به معنى «بازداشتن» مشتق شده است. علاوه بر اين حُمق يا حماقت نيز در مقابل عقل جاى دارد.
3. اقرب الموارد «عِقال» را وسيله بستن معرّفى مىكند. ۳
4. القاموس العصرى «عَقَلَ» را به معناى «رَبَطَ» دانسته است. پس «عَقْل» نيز همچون «رَبْط» به مفهوم بستن است. زمانى كه كسى شترى را مىبندد، عرب گويد: «عَقَلَ البعيرَ». ۴
براساس اين سخنان، عقل نوعى حبس و ممنوعيّت براى انسان است. انسان در هنگام عاقل بودنش، انجام پارهاى اعمال را ممنوع مىيابد. اين وجدان به خاطر آن است كه عقل، وسيله نوعى ادراك و فهميدن است. شخص با وجود آن، خود را مجاز به انجام اعمال ناشايست نمىداند؛ زيرا زشتى آن را مىفهمد. بنابراين فهم و ادراك عقلانى، انسان را از لاقيدى خارج مىكند و به بند تقيّد مىكشد. در مقابل، براى كسى كه فاقد اين فهم است، چنين محدوديّتى معنا ندارد. او از هر قيد و بندى آزاد است؛ چون آنچه را عاقل مىفهمد، او نمىفهمد. از اين عدم فهم، به حُمق يا حماقت تعبير مىشود.
لسان العرب در ادامه مىافزايد:
العاقِلُ الَّذي يَحبِسُ نَفْسَهُ وَ يَرُدُّها عن هَواها.
عاقل كسى است كه نفس خود را حبس مىكند و آن را از آنچه ميل دارد،