عقل - صفحه 191

ندارد؛ امّا همين كه اين علم پديد آمد، او را از ارتكاب قبايح منع مى‏كند.
ما در خود مى‏يابيم كه قبل از بلوغ عقلانى، اين علم اوّل را - كه اكنون ما را از ارتكاب زشتى‏ها باز مى‏دارد - نداشتيم. از سوى ديگر، اين خوب و بدها را جايى آموزش نديده‏ايم؛ بلكه با رسيدن به سنّ بلوغ اين علم به ما داده شده است. اين دانش نخستين، مرز ميان بى‏عقلى و عقل را بيان مى‏كند و كمترين عاملى است كه عاقل را از غير عاقل جدا مى‏سازد و مى‏رساند كه اگر آدمى به اين نقطه برسد، در جرگه عاقلان درآمده است. امّا همين دانش غير تعليمى مى‏تواند درجات مختلف داشته باشد و هركس درجه بالاترى از آن را دارا شود، عاقل‏تر خواهد بود: كلُّ من كان زاجرُه أقوى فهو أعقل.
برخى از شواهد نقلى و روايى بحث عقل همين رويكرد را تأييد مى‏كند:
1. عقل، عِقال جهل است. پيامبر صلى اللَّه عليه وآله فرمايد: إنَّ العقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ والنفسُ مثل أخبَثِ الدَوابِّ فإنْ لم تُعقَلْ حارَ.۱
عقل، عقال (مانع) از جهل است ونفس (انسان) همچون سركش‏ترين چارپايان است كه اگر عقال نشود، سرگردان مى‏گردد.

توضيح اين كلام پيامبر صلى اللَّه عليه وآله در شرح بيان ابن‏منظور در «لسان العرب» گذشت.
2. نورى جداسازنده ميان حق و باطل. حضرتش فرموده‏اند:
العقلُ نورٌ يُفْرَقُ به بينَ الحقِّ و الباطلِ.۲
عقل نورى است كه به وسيله آن، ميان حق و باطل فرق نهاده مى‏شود.

فرق نهادن ميان حق و باطل، همان تشخيص حَسَن از قبيح است كه با كشف حُسنِ حَسَن و قُبح قبيح صورت مى‏پذيرد. انسان با واجديّت اين نور (عقل) توانايى تشخيص خوب از بد را دارا مى‏شود. مثلاً همه عقل را حقّ و ظلم را باطل مى‏يابند. اين حُسن و قبحها واقعى‏اند؛ يعنى اعتبارى، قراردادى يا سليقه‏اى نيستند. به تعبير ديگر، حقّ بودن عدل يا بطلان ظلم، مطلق است نه نسبى.

1.حرّانى، ص ۱۵

2.ديلمى، ص ۱۹۸

صفحه از 196