ضرورت وجود نبى بر اساس قاعده لطف‏ - صفحه 33

مى‏گردد؛ يعنى فلاسفه معتقدند كه ذات همواره داراى فيض است و امكان ندارد ذات - كه از تمام جهات كامل و بالفعل است - موجود باشد و جود و فيضى از او سر نزند. براى همين است كه آنان حدوث حقيقى به معناى بود بعد از نبود را، براى غير خداوند متعال به طور كامل قبول ندارند و حدوث اشياء را ذاتى مى‏دانند. آيت اللَّه مكارم شيرازى در اين‏باره مى‏نويسد:
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه «آيا مخلوقات حدوث زمانى دارند؟»؛ يعنى زمانى بوده كه خداوند بوده است ومخلوقى وجود نداشته؟ (البتّه تعبير به زمان نيز از باب تسامح است؛ زيرا زمان، خودش يا مخلوق است، يا نتيجه حركت در مخلوقات) آن‏گونه كه آمده است: «كانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَي‏ءٌ.» اگر چنين باشد، مسئله دوامِ فيض زير سؤال مى‏رود و مفهومش اين است كه زمانى بوده كه خداوند فيّاض، فيضى نبخشيده است؛ در حالى كه مى‏دانيم فيض لازمه ذات پروردگار است و نبودنش نقصى محسوب مى‏شود.
پاسخ اين سؤال آن است كه جهان حدوث ذاتى دارد؛ يعنى اگر بگوييم هميشه مخلوقى وجود داشته، آن مخلوق هم مستند به ذات پاك او و وابسته به قدرت او بوده است، نه اينكه واجب الوجود باشد؛ همان‏گونه كه نور آفتاب وابسته به اوست و اگر هميشه خورشيد باشد و هميشه نورافشانى كند، باز هم خورشيد اصل است و نورش فرع و وابسته به آن.
به تعبير ديگر، واژه «مع» در جمله «كانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَي‏ءٌ»، بيانگر اين حقيقت است كه خداوند در ازل بوده و با او و همراه و همتاى او (نه به وسيله او) چيزى وجود نداشته است.
امّا بر اساس آموزه‏هاى دينى، خداوند متعال بود و هيچ خلقى در كار نبود؛ بعد شروع به آفرينش كرد؛ و پيش از خلق و بعد از خلق، هيچ تغييرى در خداوند متعال پديد نيامده است. همچنين اتصاف خداى تعالى به حقيقت جود و كرم و لطف، پيش از خلق و بعد از خلق، هيچ فرقى در حقيقت ذات او ايجاد نكرده است؛ زيرا او

صفحه از 49