طرح مسئله
يكى از اعتقادات ضرورى مسلمانان كه تمام فرق اسلامى در آن متّفقالقولاند، ختم نبوّت است و اينكه پس از پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله پيامبرى نخواهد آمد. با وجود اين، معنا و فلسفه ختم نبوّت مورد اختلاف است و در اين زمينه، نظريّات مختلفى عرضه شده است كه ما در اين مقاله، تنها به يكى از آنها اشاره مىكنيم.
ادّعا شده است كه در ابتداى خلقت بشر، حيات با نيروى غريزه پيش مىرفت و وحى هم از سنخ غريزه بود كه بشر را هدايت مىكرد؛ تا اينكه عقل از غريزه متولّد شد. با پديد آمدن عقل، حيات، دامن غريزه را برچيد و به عقلانيّت اجازه بسط و گسترش داد.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه پيامبر خاتم بود، در مرز اين دو جهان قرار داشت و وحى او هم گرچه از سنخ غريزه بود، امّا محتوايى عقلانى داشت و انسانها را به عقلانيّت دعوت مىكرد. حجّيّت يافتن عقل بهمعنى خاتمه يافتن حجّيّت غريزه و وحى بود؛ و اين كمال نبوّت بود كه دريافت بايد خود را نسخ و ختم كند و به بشريّت فهماند كه دوران انبياء و اوليايى كه ولايت خود را از آسمان مىستاندند، بهسر آمده است و از اين پس، هر تجربه دينى و هر امر مشابه وحى، بايد به ديد نقّادانه نگريسته شود. ۱نويسنده از اين توضيحات نتيجه گرفته است كه پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله احساس و تجربه و قطع هيچ كس براى ديگرى از نظر دينى، تكليفآور و الزامآور و حجّتآفرين نيست. هر كس بخواهد نسبت به ديگرى حكمى دينى صادر كند، بايد حكم خود را به دليلى عقلى يا قانونى كلّى يا قرينهاى عينى و امثال آنها مستند و موجّه كند. ۲
بهعبارت ديگر، پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حكومت عقل آغاز مىشود و انسانها مىتوانند مشكلات خود را با آن حل كنند؛ بنابراين، نياز به هيچ مجتهد يا امامى نيست و سخن هيچ معصومى و امام و مجتهدى بدون استدلال عقلى قانعكننده حجّيت
1.نك: سروش، ص ۱۲۰-۱۲۲، بهنقل از اقبال لاهورى، فصل پنجم
2.سروش، ص ۱۳۴