معنا و فلسفه ختم نبوّت‏ - صفحه 70

طرح مسئله‏

يكى از اعتقادات ضرورى مسلمانان كه تمام فرق اسلامى در آن متّفق‏القول‏اند، ختم نبوّت است و اينكه پس از پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله پيامبرى نخواهد آمد. با وجود اين، معنا و فلسفه ختم نبوّت مورد اختلاف است و در اين زمينه، نظريّات مختلفى عرضه شده است كه ما در اين مقاله، تنها به يكى از آنها اشاره مى‏كنيم.
ادّعا شده است كه در ابتداى خلقت بشر، حيات با نيروى غريزه پيش مى‏رفت و وحى هم از سنخ غريزه بود كه بشر را هدايت مى‏كرد؛ تا اينكه عقل از غريزه متولّد شد. با پديد آمدن عقل، حيات، دامن غريزه را برچيد و به عقلانيّت اجازه بسط و گسترش داد.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله كه پيامبر خاتم بود، در مرز اين دو جهان قرار داشت و وحى او هم گرچه از سنخ غريزه بود، امّا محتوايى عقلانى داشت و انسانها را به عقلانيّت دعوت مى‏كرد. حجّيّت يافتن عقل به‏معنى خاتمه يافتن حجّيّت غريزه و وحى بود؛ و اين كمال نبوّت بود كه دريافت بايد خود را نسخ و ختم كند و به بشريّت فهماند كه دوران انبياء و اوليايى كه ولايت خود را از آسمان مى‏ستاندند، به‏سر آمده است و از اين پس، هر تجربه دينى و هر امر مشابه وحى، بايد به ديد نقّادانه نگريسته شود. ۱نويسنده از اين توضيحات نتيجه گرفته است كه پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله احساس و تجربه و قطع هيچ كس براى ديگرى از نظر دينى، تكليف‏آور و الزام‏آور و حجّت‏آفرين نيست. هر كس بخواهد نسبت به ديگرى حكمى دينى صادر كند، بايد حكم خود را به دليلى عقلى يا قانونى كلّى يا قرينه‏اى عينى و امثال آنها مستند و موجّه كند. ۲
به‏عبارت ديگر، پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حكومت عقل آغاز مى‏شود و انسانها مى‏توانند مشكلات خود را با آن حل كنند؛ بنابراين، نياز به هيچ مجتهد يا امامى نيست و سخن هيچ معصومى و امام و مجتهدى بدون استدلال عقلى قانع‏كننده حجّيت

1.نك: سروش، ص ۱۲۰-۱۲۲، به‏نقل از اقبال لاهورى، فصل پنجم

2.سروش، ص ۱۳۴

صفحه از 80