صادر كردهاند. آيا اين اختلافات و بحرانهاى فكرى، نشان از نياز مسلمانان به يك رهبر و فرستاده الهى براى نجات آنها ندارد؟
اگر اينطور است، پس معناى ختم نبوّت چه مىشود؟ اين مقاله حاصل تلاشى است براى رسيدن به پاسخ اين پرسش؛ به اميد اينكه مقدّمهاى باشد براى مساعى ديگران در جهت پاسخگويى به اين سؤال.
1) تفاوت در حقيقت نبوّت، رسالت و امامت
براى اينكه معناى ختم نبوّت را بفهميم، لازم است كه ابتدا معناى اصطلاحى سه لفظ فوق را بررسى كنيم. اينكه مىگوييم معناى اصطلاحى، منظور آن چيزى است كه در روايات شيعه، در مورد معناى اين الفاظ آمده است و كارى به معناى لغوى آنها نداريم؛ و علّت اينكه به مصاديق اين الفاظ در روايات شيعه مىپردازيم، اين است كه معناى خاصّ ختم نبوّت كه در ابتداى اين مقاله بيان شد، در مقابل نظر شيعه است كه پس از انبياء، اعتقاد به وجود ائمّه عليهم السلام دارد؛ و به همين دليل، شبهه بهوجود مىآيد كه ظاهراً شيعه به ختم نبوّت اعتقاد ندارد؛ لذا براى دفاع از ديدگاه اين مذهب، لازم است نظر ائمّه عليهم السلام و علماى شيعه را در اينباره بياوريم تا معلوم شود كه «آيا نسبت دادن چنين امرى به شيعه صحيح است يا نه؟»
شيعه براساس روايات معصومين عليهم السلام معتقد است كه خداوند براى هدايت مردم، سفيران و فرستادگانى الهى فرستاده است كه يكى از سه مقام نبوّت يا رسالت يا امامت را دارند. حال بايد ديد كه اين سه مقام چيستند و چه تفاوتهايى با هم دارند؟
ائمّه عليهم السلام فرمودهاند كه بشر ياراى تصوّر اين سه مقام را ندارد. براى مثال، امام رضا عليه السلام در كلام معروفشان درباره امامت، فرمودهاند كه هيچ بشرى نمىتواند حقيقت مقام امامت را تعقّل يا تصوّر نمايد. ۱
بنابراين، ما نمىتوانيم به حقيقت اين مقامها دست يابيم و از اين طريق، پى به