معنا و فلسفه ختم نبوّت‏ - صفحه 74

برگرفت؛ سپس او را نبىّ خود كرد؛ آن‏گاه او را به رسالت رساند؛ و پس از آن، او را خليل خود كرد؛ و در انتها به او مقام امامت عطا كرد. ۱
بنابراين، ما از مقامات سه‏گانه فوق، تنها ترتيب و افضليّت و مفضوليّت يكى نسبت به ديگرى را مى‏فهميم و چيز ديگرى نمى‏فهميم؛ امّا مى‏توانيم بگوييم كه ختم نبوّت، معنايش اين است كه دو منصب هدايت مردم، يعنى نبوّت و رسالت، به پايان رسيد، ولى منصب سوم يعنى امامت، همچنان باقى است؛ و باقى بودن امامت هيچ منافاتى با ختم نبوّت ندارد؛ و لذا عقيده شيعه به اين دو مسئله، تناقض‏آميز نيست. اين يك معنا براى ختم نبوّت بود كه بيان شد؛ امّا معناى ديگرى نيز از ختم نبوّت مى‏توان ارائه داد كه به آن خواهيم پرداخت.

2-1) معناى اصطلاحى وحى، الهام و علوم ديگر و تفاوت آنها با هم‏

قبل از بيان معناى دوم ختم نبوّت، ذكر مقدّمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد؛ و آن اينكه اين‏طور نيست كه همه علوم انبياء، از موارد وحى اصطلاحى باشد؛ و همين‏طور تمام علوم ائمّه عليهم السلام الهام شمرده نمى‏شود.
افرادى در طول تاريخ بوده‏اند كه در اصطلاح قرآن، «حكيم» بوده‏اند - مانند لقمان - ولى نبى نبوده‏اند؛ گرچه مقام آنها از مقام بعضى انبياء، برتر بوده است. آنان علوم بسيارى داشته‏اند كه آن علوم را انبياء نيز داشته‏اند، ولى به دليل داشتن اين علوم و حِكَم هرگز گفته نشده كه اين علوم به آنها وحى يا الهام شده است. پس اين‏طور نيست كه هر علمى از علوم انبياء، وحى ناميده شود؛ بلكه تنها علومى از انبياء، وحى محسوب مى‏شود كه به دليل مأموريّت نبوّت آنها نازل شده باشد؛ و به همين دليل هم در مورد حكماء اصلاً وحى اصطلاحى وجود ندارد؛ چون آنها نبوّتى نداشته‏اند؛ و لذا علومى كه مربوط به مأموريّت نبوّت انبياء است نيز بر حكماء نازل نمى‏شود.
درباره ائمّه عليهم السلام نيز گفته شده است كه آنها علوم مختلفى دارند. بعضى از علوم

1.كلينى، ج ۱، ص ۱۷۵

صفحه از 80