اگر گفته شود كه حتّى بعضى كفّار علومى را در خواب دريافت مىكنند كه بىواسطه است - مانند خوابى كه عزيز مصر در زمان حضرت يوسف ديد تا در صدد نجات اهالى مصر از مفاسد قحطى باشد - و پيامبران يا ساير انسانها نيز در خواب واسطه نبودهاند، پس چرا به اين موارد وحى گفته نمىشود، در پاسخ مىگوييم كه اوّلاً اين خوابها به دليل وظيفه و مأموريت نبوّتى يا امامتى اين افراد نبوده است؛ زيرا اصلاً نبى يا امام نبودهاند تا مأموريّت نبوّتى يا امامتى داشته باشند و ثانياً ويژگى سوم وحى را نيز ندارند.
ويژگى سوم وحى اين است كه هم بايد در بيدارى انجام شود و هم در خواب. اگر كسى مانند ائمّه عليهم السلام تنها در بيدارى ملهم شوند، اين الهام وحى نيست؛ زيرا بايد در خواب هم بتواند مورد الهام الهى قرار گيرد و اگر كسى هم مانند عزيز مصر تنها در خواب به او الهام مىشود، آن الهام وحى نيست؛ زيرا در بيدارى به او الهام يا وحى نمىشود. و اين ويژگى را از روايات مربوط به تفاوت نبى و امام به دست آورديم كه انبياء در خواب و بيدارى به آنها وحى مىشود؛ برخلاف ائمّه عليهم السلام كه تنها در بيدارى به آنها الهام مىشود.
به اين ترتيب، از اين ويژگى سوم فهميده مىشود كه چرا الهامات ائمّه عليهم السلام در بيدارى - كه افضل علوم آنها شمرده شده - وحى ناميده مىشود. اين علوم ظاهراً كاملاً شبيه وحى انبياء عليهم السلام هستند؛ ولى با وجود اين وحى نيست؛ زيرا آنها در بيدارى برايشان حاصل مىشود و در خواب، به صورتى كه وحى محسوب شود، برايشان اتّفاق نمىافتد.
اگر اشكال شود كه چنين تفاوتى بين الهامات ائمّه عليهم السلام در بيدارى با وحى انبياء عليهم السلام، تفاوت جوهرى و ذاتى نيست، لذا نمىتواند بين آنها فرق ايجاد كند، در پاسخ مىگوييم كه بلى همينطور است؛ ولى چنان كه در ابتداى اين تفاوتها گفته شد، اين تفاوتها در آثار وحى و الهام و نبوّت و امامت است و بيانگر حقيقت نبوّت و