و جملات پس از آن كه حدود سى مورد از الطاف الهى را برمىشمرد. پس از آن، درباره خودش عرضه مىدارد:
أنا الذي أسأت، أنا الذي أخطأت، أنا الذي هممت... جهلت... غفلت...سهوت...۱
و جملات بعدى.
همينگونه به مناجات حضرت امير عليه السلام در مسجد كوفه بنگريد:
أنت المالك و أنا المملوك... أنت العزيز و أنا الذليل... أنت العظيم و أنا الحقير...۲تا آخر مناجات.
مرحوم حاج ميرزا حبيب خراسانى مىگويد:
بنده را سر بر آستان سودنبهتر از پا بر آسمان بودن
نَفَسى در رضاى حضرت دوستبهتر از عمر جاودان بودن
گه چو زنجير سر به حلقه درگه چو در، سر بر آستان بودن
لذّت عبوديّت، بهراستى، لذّتى شگفتآور است! كسى كه بنده خدا شد، غصّه روزى نمىخورد، چون خداوندگار او به او وعده داده است:
(و في السماء رزقكم و ما توعدون).۳
در مشكلات، اميد خود را از دست نمىدهد:
(و من يتوكّل على اللَّه فهو حسبه، إنّ اللَّه بالغ أمره).۴
زمانى در سبزوار بودم و مشكلى برايم پيش آمده بود. به يكى از اساتيدم در مشهد نامه نوشتم. او در جواب، اين حديث را برايم نوشت:
خف اللَّه يكفيك من كلّ شيء.
يكى ديگر از اساتيدم نصايحى به شاگردانش داشت؛ ازجمله اينكه مىگفت:
شما نوكرى صاحبالزمان عليه السلام را بكنيد، ديگر هيچ فكر نكنيد؛ آقا به فكر است؛ بيشتر از آنچه تو در فكر خودت باشى.