دين باشند.
مثلاً اين دو اصل كه «ظلم به ديگران بد است» و «شكر منعم لازم است»، صرف نظر از اينكه چه كارهايى را مصداق ظلم يا مصداق شكر بدانيم، مورد قبول تمام عقلاست و كسى كه اين اصل بديهى را نپذيرد، با عقل بيگانه است. پس از اين مقدّمه، مىگوييم:
هر مذهبى كه اصول آن مطابق با مستقلّات عقليّه باشد، آن مذهب قابل قبول است؛ و اگر مخالف مستقلّات عقليّه شد، همان مخالفت دليل بر بطلان آن مذهب است و نشان مىدهد كه آن آيين، ساخته بشر است و از جانب خدا نيست.
دليل اين مدّعا آن است كه عقل و پيامبر، دو حجّت و دو سفير خدا بر مردم هستند: عقل، سفير داخلى و پيامبر، سفير خارجى است. عقلاً نمىتوان پذيرفت كه دو تن، فرستادگان يك فرستنده حكيم باشند، ولى كلام آنها با يكديگر متضادّ باشد. خداى حكيم ميان دعوت عقل و پيامبران، مخالفتى قرار نداده است. پس آزمون صداقت يك مدّعى نبوت يا امامت، مطابقت اصول كلّى كلام او با مستقلّات و محكمات عقليّه است.
عقل چيست؟ «عقل»، جوهرى نورىّ الذات است كه پيغمبران، همگان را به وسيله همان عقل متنبّه كردهاند. ما عقل را به خود عقل مىيابيم و آثار و خواصّ آن مىشناسيم. اين جوهر نورىّ الذات، حقيقتى است كه زشت را از زيبا و قبيح را از حَسَن تشخيص مىدهد.
ما همه، روزى كودك بوديم و قُبح بعضى از كارها - مانند كشف عورت - را نمىفهميديم؛ امّا بعدها كه بزرگ شديم، اين را فهميديم. اين فهم، مبتنى بر عقل است كه حدّ و رسم منطقى اصطلاحى برايش نمىتوانيم بگوييم؛ گرچه همه ما اين نور را در خود مىيابيم و مىبينيم كه افراد سفيه و ابله، آن را ندارند.
اين نور عقل، حجّت خداست بر بشر كه بر اساس آن، انسان مكلّف به