مانند توحيد و نبوّت - سرشار از مطالب ضدّ عقلى است.
«تورات»، خدا را جسم مىداند؛ آن هم جسمى كه در قالب بشرى درآمده و يعقوب با او كُشتى مىگيرد كه از او نبوّت بگيرد، ولى خداوند به او نمىدهد و سرانجام، خدا چارهاى نمىبيند و بركت نبوّت را به يعقوب مىدهد تا از او رها شود! اين مضمون را در چندين نسخه از تورات (عبرى، عربى، فارسى و تركى) ديده و عيناً خواندهام. در حالى كه عقل مىگويد كه خداوند، جسمى نيست و آفريننده مخلوقات نبايد سنخ آنها باشد؛ بلكه بايد غنى مطلق، بىنياز به معناى جامع آن، نامحدود به معناى كامل، و خارج از تمام حدود (اعمّ از حدود خارجى، ذهنى، وهمى، فكرى و...) باشد.
آيينى كه براى خداوند فرزند قائل است، با اصول كلّى عقلى مطابق نيست. عقل مىگويد كه نياز به فرزند، عجز و ضعفى است كه بشر، گرفتار آن است؛ در حالى كه خداوند، از چنين نارسايىها مبرّاست. لذا كلام سوره توحيد را مىپذيرد: (لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد).
در باب نبوّت، تورات مىگويد كه دو دختر حضرت لوط بعد از طوفان نوح و غرق شدنِ تعداد زيادى از مردم، به فكر ازدياد نسل بشر افتادند. لذا براى خدمت به بشريّت، تصميم گرفتند به پدر خود شراب بدهند و پس از مست شدنِ او، با او نزديكى كنند و صاحب فرزند شوند. آنگاه مىگويند كه حضرت داوود و سليمان و چندين پيامبر ديگر، از همين نسل هستند.
اين ديدگاه، با عقل منافات دارد. عقل، كلام قرآن را مىپذيرد كه در باب پيامبران مىگويد: (إنّهم عندنا لمن المصطفين الاخيار).۱ آنان برگزيده خدايند براى هدايت بشر و لذا بايد خودشان از همه افراد امّت خود، حتّى نيكان آنان، برتر باشند؛ در حالى كه نسبتهاى غلط بيانشده، پيامبران را نه تنها از نيكان بالاتر نمىبرد، كه از اراذلِ امّت نيز پايينتر مىآورد.