هفت نكته درباره نبوّت و امامت‏ - صفحه 87

مانند توحيد و نبوّت - سرشار از مطالب ضدّ عقلى است.
«تورات»، خدا را جسم مى‏داند؛ آن هم جسمى كه در قالب بشرى درآمده و يعقوب با او كُشتى مى‏گيرد كه از او نبوّت بگيرد، ولى خداوند به او نمى‏دهد و سرانجام، خدا چاره‏اى نمى‏بيند و بركت نبوّت را به يعقوب مى‏دهد تا از او رها شود! اين مضمون را در چندين نسخه از تورات (عبرى، عربى، فارسى و تركى) ديده و عيناً خوانده‏ام. در حالى كه عقل مى‏گويد كه خداوند، جسمى نيست و آفريننده مخلوقات نبايد سنخ آنها باشد؛ بلكه بايد غنى مطلق، بى‏نياز به معناى جامع آن، نامحدود به معناى كامل، و خارج از تمام حدود (اعمّ از حدود خارجى، ذهنى، وهمى، فكرى و...) باشد.
آيينى كه براى خداوند فرزند قائل است، با اصول كلّى عقلى مطابق نيست. عقل مى‏گويد كه نياز به فرزند، عجز و ضعفى است كه بشر، گرفتار آن است؛ در حالى كه خداوند، از چنين نارسايى‏ها مبرّاست. لذا كلام سوره توحيد را مى‏پذيرد: (لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد).
در باب نبوّت، تورات مى‏گويد كه دو دختر حضرت لوط بعد از طوفان نوح و غرق شدنِ تعداد زيادى از مردم، به فكر ازدياد نسل بشر افتادند. لذا براى خدمت به بشريّت، تصميم گرفتند به پدر خود شراب بدهند و پس از مست شدنِ او، با او نزديكى كنند و صاحب فرزند شوند. آن‏گاه مى‏گويند كه حضرت داوود و سليمان و چندين پيامبر ديگر، از همين نسل هستند.
اين ديدگاه، با عقل منافات دارد. عقل، كلام قرآن را مى‏پذيرد كه در باب پيامبران مى‏گويد: (إنّهم عندنا لمن المصطفين الاخيار).۱ آنان برگزيده خدايند براى هدايت بشر و لذا بايد خودشان از همه افراد امّت خود، حتّى نيكان آنان، برتر باشند؛ در حالى كه نسبتهاى غلط بيان‏شده، پيامبران را نه تنها از نيكان بالاتر نمى‏برد، كه از اراذلِ امّت نيز پايين‏تر مى‏آورد.

1.ص (۳۸) / ۴۷

صفحه از 108