4. تفاوت درجات انسانها (1)
فلاسفه يك بحث مهمّ مطرح كردهاند، بدين صورت:
همه ما در اين جهان، مىبينيم كه خيلى از چيزها را فداى چيزهاى ديگر مىكنند، بدون اين كه مورد اعتراض عقلاء قرار بگيرد؛ يعنى اينكه اين عمل، مخالف عقل نيست. به عنوان مثال مىگوييم:
زحمت فراوانى كه انسان مىكشد تا انواع سبزيها، مثل يونجه و گندم و جو را به دست آورد: انتخاب زمين، شخم زدن، كود دادن، دروى علف هرزهها، شيار زدن زمين، بذر كاشتن، كود دادن، آب دادن و مراحل ديگر؛ تا آن كه به اين سبزيها دست يابد. پس از اين همه زحمت، آنها را درو مىكند و دستهدسته را به گاو و گوسفند مىدهد تا بخورد. تا اين مرحله، هيچ فرد عاقلى به اين انسان اعتراض نمىكند كه چرا حيات گياهان و نباتات را قطع كردى؟ چون دانى را فداى عالى كرده، عين عقل است؛ در حالى كه اگر يك گاو را به خاطر خوردن سه خروار يونجه بكشند، اين كار را زشت مىدانند كه عالى را فداى دانى كردن است.
در مرحله بعد، گاو و گوسفند را براى يك مجلس آدمها مىكشند و هيچ عاقلى به اين حركت، ايراد نمىگيرد؛ چون باز هم دانى فداى عالى شده است. امّا عكس اين حركت را زشت و غيرعقلايى مىدانند كه عالى فداى دانى شود.
در ميان اعضاى بدن انسان نيز اين تفاوت درجات وجود دارد؛ مثلاً مغز، مهمتر از دست و پاست؛ لذا اگر انسان از پشت بام بيفتد، سعى مىكند كه دو دست را سپر كند و دست او بشكند تا آسيبى به مغزش نرسد. سنگى كه به صورتت مىخورد، دست را پيش مىكشى تا به چشمت نرسد؛ چون فدا شدن دانى براى عالى عين عقل است. اين سلسله تفادى در عالم جريان دارد و مورد قبول عقلاست.
يك اصل فلسفى ديگر اين است كه: هر عالىاى سبب و علّت وجود دانى است و هر دانى، مقدّمه وجود عالى است؛ يعنى عالى، غايت است و دانى، ذو الغاية. به