هفت نكته درباره نبوّت و امامت‏ - صفحه 96

سپس انوار ديگران به ظهور و بروز رسيد. موجودات، لاحق و سابق و اسبق دارند. اسبق موجودات، خاتم النبيّين است، پس سيزده معصوم ديگر و آن‏گاه پيامبران و ملائك و ديگر موجودات به مراتب خود.
اين معصومان، باقى‏اند به بقاى خدا، در برابر ما كه باقى هستيم به اِبقاى خدا، و بين اين دو، فرق است. در قرآن مى‏فرمايد:
(كلّ من عليها فان، و يبقى وجه ربّك ذوالجلال و الإكرام).۱
وجه الربّ، به عين بقاى ربّ كه ذو الوجه است، باقى است. وجه به خودى خودى هستى ندارد؛ هستى او به ذو الوجه است. وجه معناى حرفى است و ذوالوجه معناى اسمى. حرف باقى به بقاى اسم است. و وجه باقى به بقاى ذوالوجه.
لذا در فناى كلّى كه دنيا و مافيها فانى مى‏شوند و همه به ظلمت ماهوى خود بازمى‏گردند، همه موجودات زوال دارند، جز رسول خاتم و دخت گرامى‏اش و امير مؤمنان و يازده فرزندش عليهم السلام كه زوال ندارند و باقى‏اند به بقاء اللَّه. بدن ما بعد از فنا متلاشى مى‏شود و از حالت تركيب به بساطت برمى‏گردد؛ ولى بدنهاى آنان كه از طينت علّيّين است، هيچ تغيير نمى‏كند.
اين بيانات، تفصيل نكته پيشين است كه گفتيم: حجّت خدا، روح است براى اشياء و لابس است براى لباس جهان و جوهر براى عَرَض بدن؛ مانند مغز نسبت به پوست. شأن پوست نگاهدارى مغز است. پوست را مى‏شكنند يا مى‏درند تا به مغز برسند. لذا پس از رسيدن به مغز بادام، پوستها ارزش چندانى ندارد. بدنى كه روح ندارد، بايد زير خاك برود. روح در تن عالم، حجّت خداست. درباره آنها مى‏خوانيم:
بهم تحرّكت المتحرّكات و سكنت السواكن.۲
منحصراً به آنها (به بركت آنها، به طفيل آنها، به دست آنها) است كه متحرّك،

1.رحمن (۵۵) / ۲۶-۲۷

2.مجلسى، ج ۹۹، ص ۵۴

صفحه از 108