تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 131

به دور مى‏نمايند؛ همان‏گونه كه در صريح روايات هم به آن اشاره شده (ليس بعاجز - ليس بجاهل)؛ ولى در اين نظريّه آنها را مساوى تعطيل دانسته‏اند.

9. پاسخ به ايراد خلط مفهوم با مصداق‏

اعتراض دومى كه ممكن است وارد شود، اين است كه: «شما در سخنان خود بين مفهوم و مصداق خلط كرده‏ايد. همه مطالبِ شما مربوط به اين است كه مصاديقِ مفاهيمى نظير علم و قدرت، مخلوق و محدود هستند و اين امر كاملاً پذيرفته است؛ ولى لازمه محدود بودن مصداق، محدوديّت مفهوم نيست. ما مى‏توانيم مفاهيمى را به صورت مشترك بين خدا و خلق به كار بريم، بدون آنكه تشبيهى در مصاديق آنها كرده باشيم. ملاك تشبيه اشتراك در مصداق است؛ نه اشتراك در مفهوم. با اين ترتيب، تصوّر ذات و صفات الهى هم مشكلى ندارد؛ چون تصوّر به مفهوم مربوط مى‏شود نه به مصداق.»
در پاسخ به اين اعتراض مقدّر مى‏گوييم:
در قدم اوّل، بايد ببينيم كه مفاهيمى نظير علم و قدرت چگونه و از چه طريق به ذهنِ ما آمده است. آيا ما از پيش خود آنها را ابداع كرده‏ايم يا اينكه كمالاتى در برخى از مخلوقات در مقايسه با برخى ديگر مشاهده كرده‏ايم و به هر كمالى با مفهومى خاصّ اشاره مى‏كنيم؟ فرض اوّل قطعاً نادرست است و بعيد است كسى به آن ملتزم گردد. تنها فرض صحيح فرض دوم است؛ يعنى اينكه پس از شناخت اشياء و مقايسه آنها با يكديگر يا احياناً با دريافتهاى درونى و وجدانى خود، برخى را واجد كمال تشخيص داده‏ايم كه ديگرى فاقد آن است. از آن كمال خاصّ، مفهومى در ذهن ما حاصل شده كه حكايت از همان كمال مى‏كند. يكى از اين كمالات علم است. ديگرى كمال قدرت است و...
اين مفاهيم هيچ‏كدام از معقولات اوّلى يا ماهوى (به اصطلاح فلاسفه) نيستند؛ بلكه جزء مقولات ثانيه فلسفى به شمار مى‏آيند. به بيان اين نظريّه - كه گفتيم در

صفحه از 138