تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 133

پاسخ اين است كه بسيار خوب، امّا وقتى اصل علم و قدرت را اراده مى‏كنيد، مقصود چيست؟ آيا مفهوم علم و قدرتى را كه از مخلوقات برگرفته‏ايد، از ويژگى «بالغير بودن» تجريد مى‏كنيد؟ در اين صورت، چه مفهومى باقى مى‏ماند كه از آن به اصل آگاهى يا توانايى تعبير مى‏نماييد؟ توجّه شود كه ويژگى «بالغير بودن» ذاتىِ مفهوم علم يا قدرت باقى نمى‏ماند. مقصود از مفهوم ايجابى اين است كه به نحوى درباره طور آن بتوان سخن گفت. به عنوان مثال، فلاسفه كه مطلق علم را به علم حصولى و حضورى تقسيم مى‏كنند، علم خداوند را نيز با كمك مفهوم «حضور» توضيح مى‏دهند و در واقع مفهوم علم حضورى را به خداوند سرايت مى‏دهند. امّا اگر كسى معتقد باشد كه ذات و صفات و نحوه فاعليّت خداوند حقيقتاً ناشناخته است؛ چنان‏كه در اين نظريّه آمده است: «نحوه بصير بودن خداى تعالى بر ما معلوم نيست و به آفريدگان نتوان قياس كرد... كوشش‏هايى كه فلاسفه در بحث علم ذاتى حق تعالى كرده‏اند، همه بى‏مورد است.» ۱ با هيچ مفهومى كه دلالت بر طور علم يا قدرت و... كند، نمى‏توان از ذات و صفات پروردگار حكايت كرد. نتيجه اين مى‏شود كه آنچه از عليم و قدير بدون خداوند مى‏فهميم، هيچ بار ايجابى و اثباتى ندارد و به همين جهت، بهتر است كه آنها را سلبى و تنزيهى معنا كنيم تا همين نكته مهم را روشن كرده باشيم. و اين چيزى است كه در احاديث ائمّه اطهار عليهم السلام به صورت متعدّد و مكرّر به آن تصريح شده و ما در بحث نقلى به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد. در اينجا به ذكر نمونه‏اى اكتفا مى‏كنيم:
از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: اِنّما سُمِيَّ اللَّهُ عالِماً لِأنَّهُ لايَجْهَلُ شَيْئاً. جز اين نيست كه خدا به اين جهت عالم ناميده شده كه به هيچ چيز جاهل نيست.۲
پس سلبى يا ايجابى معنا كردنِ صفات پروردگار فرع بر اين حقيقت است كه مفاهيمى كه از مخلوقات انتزاع مى‏شوند، اگر بر خارج از حوزه مخلوقات اطلاق گردند، بايد از ويژگيهاى مخلوقيّت تجريد گردند. اين ويژگيها به اوصاف و كيفيّات

1.شماره ۵، ص ۱۳۳

2.كلينى، ج ۱، ص ۱۲۱

صفحه از 138