روشن شود. ما خلاصه و عصاره مطلب را در اينجا ذكر مىكنيم و شواهد نقلى آن را به شماره بعد كه اختصاصى به بحث نقلى دارد، موكول مىكنيم.
موضوع اين است كه كلمه «معنى» در لغت به معناى «ما عُنِيَ به» به كار مىرود. اگر به اين معناى لغوى توجّه شود، مىتوانيم ادّعا كنيم «معناى» يك لفظ همان شىء موجود در خارج، يا ظرف تحقّق واقعى خودش است كه بر آن دلالت مىكند. مثلاً معناى آب، آب موجود در خارج است.
البتّه مباحث زيادى در اينجا طرح مىشود كه بايد در جاى خود به آن پرداخت؛ ازجمله اينكه حساب مفاهيم كليّه و جزئيّه با اين عنايت چگونه خواهد شد. فعلاً به اينگونه مباحث نمىپردازيم. اصل مطلب در اينجا مورد بحث مىباشد. اگر كسى از كلمه «معنى» چنين اراده كند، در آن صورت مىتواند بگويد معناى لفظِ «عالم» براى مخلوقات با معناى همين لفظ در مورد خداوند متفاوت است. مقصود او اين است كه لفظ «عالم» در مخلوقات دلالت بر علمى محدود (بالغير) مىكند، در حالىكه همين لفظ اگر براى خداوند به كار رود، چنين معنايى ندارد؛ زيرا علم خداوند بالغير نيست و بالذات مىباشد. به تعبيرديگر «ما عُنِيَ به» از لفظ «عالم» در خدا و خلق يكى نيست.
اين امر مبتنى بر همان مباحث عقلى پيش گفته مىباشد. بنابراين، اگر با عنايت بر همين معنا از لفظ «معنى»، اشتراك «معنوى» بين خدا و خلق نفى شود، چه مخدور عقلى به دنبال خواهد داشت؟ البتّه مقصود مرحوم قاضى سعيد قمى و استادش چنين معنايى نبوده، امّا اين نگرش در كلمات مرحوم آقا ميرزا مهدى اصفهانى به صراحت مشاهده مىشود كه شواهد آن در مقاله بعدى، پس از نقل روايات ذكر خواهد شد. پس نفى اشتراك معنوى با اين عنايتِ خاصّ، به هيچ وجه، تعطيل صفات را نتيجه نمىدهد و صرفاً ناظر به نفى تشبيه است.
پرسش مهم اين است كه آيا مىتوانيم قائل به اشتراك مفهومى بين خدا و خلق