علاوه بر معناى سلبى، يك مفهوم اثباتى بر لفظ بار مىشود؛ يعنى كسى كه لفظ «عالم» را به كار مىبرد، معمولاً نمىتواند به همان مفهوم سلبى آن اكتفاكند و اگر چنين شود، مشكل تشبيه پيش خواهد آمد.
پس بهطور خلاصه، اگر از الفاظ مشترك بين خدا و خلق صرفاً مفهوم سلبى و تنزيهى آنها اراده شود، قول به اشتراك مفهومى محذور تشبيه را به دنبال نمىآورد؛ ولى اگر به اين مفهوم سلبى اكتفا نشود، چنين قولى عقلاً صحيح نخواهد بود. نكته اساسى و مهمّ در اينجا اين است كه به چه مجوّزى مىتوان به كسى كه خدا را جاهل و عاجز و مجبور و... نمىداند، اهلِ تعطيل گفت؟ آيا واقعاً اين همه اعتقاد سلبى، با نبودنش هيچ تفاوتى ندارد؟
نتيجه كلّ بحث درباره اشتراك لفظى و معنوى اين مىشود كه اگر مرادمان از «معنى»، «مفهوم» لفظ باشد۱(يعنى آنچه در ذهن از يك شىء مىآيد)، در اين صورت، قول به اشتراك معنوى همان چيزى مىشود كه تحت عنوان «اشتراك معنوى» مطرح كرديم و گفتيم كه بسته به نوع استعمال و قصد گوينده دو حالت مختلف پيدا مىكند.
حال با توجّه به اين نكات، مىتوانيم بگوييم كه اگر كسى قائل به اشتراك لفظى در اوصاف مشترك بين خدا و خلق گردد، بايد ديد مقصودش چيست. اگر مرادش صرفاً اين باشد كه هرگونه مفهوم اثباتى مشترك را بين خدا و خلق نفى كند و از نفى چنين مفهومى به اشتراك لفظى تعبير كرده، اين امر عقلاً مورد تأييد است و لازمه نفى تشبيه بين خدا و خلق مىباشد. چنين كسى در واقع، مىخواهد بگويد كه خدا و خلق صرفاً در يك امر تنزيهى و سلبى اشتراك دارند كه اين هم موجب تشبيه نمىشود و به طريق اولى، تعطيل را هم به دنبال نخواهد داشت؛ امّا اگر چيزى غير
1.بزرگانى چون مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى مرادشان از كلمه «معنى»، ماعُنى به و همان مصداق است و وقتى اشتراك معنوى را رد مىكنند، در واقع، مقصودشان انكار اشتراك مصداقى است و گرنه اشتراك مفهومى به معنايى كه توضيح داده شد، مورد قبول آنهاست. تبيين اين موضوع به نوشتار ديگرى نياز دارد.