تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 119

لَمْ يُتَصوّر شي‏ءٌ لايمكنُ التصديقُ بِوُجُودِهِ. و لِهذا قيل: مطلبُ «ما» الشارحة مقدَّمٌ على مَطلبِ «هل» كتقدّم البسيط على المركّب. ۱
ملاحظه مى‏شود كه از نظر صاحب كتاب اسفار، مراد اميرالمؤمنين عليه السلام از معرفت خداوند - كه پايه و اساس ايمان شمرده شده - تصوّر بِوَجهٍ از ذات اقدس بارى تعالى است و دليلى كه او براى پايه بودن چنين تصوّرى از خداوند مى‏آورد، اين است كه اگر هيچ‏گونه تصوّرى از يك شى‏ء نتوان داشت، وجود او را هم نمى‏توان تصديق كرد؛ فلذا تنها راه تصحيح ايمان و اعتقاد به خداوند (كه همان تصديق اوست) قائل شدن به امكان تصوّر اوست.
شارحان فلسفه ملّاصدرا نيز در اين بحث، دقيقاً راه او را طى كرده‏اند. به عنوان مثال، مرحوم علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم فصلى را تحت عنوان «ما خدا را چگونه تصوّر مى‏كنيم؟» منعقد كرده‏اند كه در آن چگونگى تصوّر بِوَجهٍ را از خداوند توضيح داده‏اند. مرحوم شهيد مطهّرى نيز در پاورقيهاى همان قسمت كه سخنان استاد را به طور كامل و روشن، شرح و بسط داده‏اند، بحث خود را در اين خصوص چنين آغاز كرده‏اند:
بشر مى‏خواهد به خدا معتقد گردد و به او معرفت پيداكند. اوّلين پرسشى كه به ميان مى‏آيد، اين است كه آيا بشر قادر است خدا را تصوّر كند تا بدو معتقد گردد يا نه؟ زيرا اعتقاد تصديق است و تصديق فرع بر تصوّر است و اگر تصوّر خدا غيرممكن باشد، تصديق و اعتقاد به او نيز غيرممكن خواهد بود. ۲
روشن است كه از نظر مرحوم مطهّرى عدم امكان تصوّر خدا منتهى به تعطيل و نفى‏اعتقاد به او مى‏شود. ايشان معتقدند كه:
در كلمات ائمّه اطهار و مخصوصاً امام الموحّدين اميرالمؤمنين على عليه السلام نيز جمله‏هايى ديده مى‏شود كه در ابتدا به نظر مى‏رسد، طرفدار تعطيل و تعبّد در معارف الهى مى‏باشند و هرگونه مداخله عقل را در ساحت معارف الهى

1.شيرازى، ج ۶، ص ۱۳۶

2.طبابايى، ج ۵، پاورقيهاى ص ۹۹

صفحه از 138