تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 121

راتصديق مى‏كنيم. پس ما خدا را هم تصوّر مى‏كنيم و هم تصوّر نمى‏كنيم. ما او را تحت يك عنوان عام انتزاعى ازقبيل «خالق كلّ» تصور مى‏كنيم، امّا كنه ذاتش را تصور نمى‏كنيم. ۱

5. قرابت راه خداشناسى در نظريّه مورد بحث با راه فلاسفه‏

به نظر مى‏رسد كه على‏رغم موضع ضدّ فلسفى مقالات مورد بحث، طريقى كه در آنها طىّ شده، دقيقاً راهى است كه مرحوم مطهّرى به تبع استاد خود علّامه طباطبايى بر مبناى اصول فلسفه صدرايى طى كرده‏اند. در اين طريق، آنچه مسلّم انگاشته شده، اين است كه «معرفت» يعنى «تصوّر ذهنى»؛ بنابراين اگر هيچ‏گونه تصوّرى از خداوند ممكن نباشد، معرفت و اعتقاد به او نيز امكان‏پذير نخواهد بود. نخستين ايرادى كه بر اين نظريّه وارد مى‏باشد، دقيقاً در همين نقطه است. سؤال اين است كه چه دليل عقلى يا نقلى بر اين فرض وجود دارد؟ چگونه مى‏توان ثابت كرد كه معرفت يك شى‏ء صرفاً از طريق تصوّر آن حاصل مى‏شود؟ البتّه فلاسفه علم و معرفت را به حصولى و حضورى تقسيم كرده و برخى از آنان معرفت خداوند را به علم حضورى هم ممكن دانسته‏اند.
امّا چون در اين نظريّه، بحثى از علم حضورى نسبت به خداوند به ميان نيامده است، ما سؤال خود را به علم حصولى اختصاص مى‏دهيم. آيا دليلى بر حصر معرفت در صورت ذهنى داشتن از يك شى‏ء وجود دارد؟ ممكن است مطلب بديهى تلقّى شده باشد، امّا با رجوع به وجدانهاى افراد عاقل بطلان اين تلقّى روشن مى‏گردد.
ما در اينجا دو گونه بحث داريم: يكى درباره علم و معرفت به طور كلّى و دوم در خصوص معرفت به خداوند عزّ و جلّ. در بحث اوّل، معتقديم كه اصولاً هيچ علم و معرفتى از سنخ تصوّر و فكر نيست و اين امر اختصاص به معرفت خداى سبحانه ندارد. نتيجه اين بحث آن است كه آنچه فلاسفه علم حصولى ناميده‏اند، خود «علم»

1.همان، ص ۱۰۳-۱۰۴

صفحه از 138