تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام‏ - صفحه 127

از علم كه آن را مقسم تصوّر و تصديق قرار داده‏اند، همان است كه گفته‏اند: «العلم هو الصورة الحاصلة من الشي‏ء عند العقل.» (البتّه مرادشان از عقل همان ذهن است كه كارش صورت ذهنى دادن اشياء مى‏باشد).
ملاحظه مى‏شود كه تصديق مورد نظر فلاسفه خود نوعى صورت ذهنى است، در حالى كه ما از تصديقى سخن مى‏گوييم كه حقيقتِ آن، صورت واقع در ذهن نيست و اين‏گونه تصديق در همه انسانها به وفور يافت مى‏شود. هر انسانى در امور وجدانى از قبيل درد، محبّت، شوق، اختيار و... چنين تصديقهايى را مى‏يابد.
ناگفته نماند كه برخى از فلاسفه خواسته‏اند همين امور را در قالب «علم حضورى» (با تعريف و اصطلاح خاصّ خودشان) بگنجانند؛ امّا حقيقت اين است كه اين‏گونه امور وجدانى نقض‏كننده قالبهاى پيش‏ساخته فلسفى در معرفت است و اصولاً «وجدان» ربطى به علم حضورىِ مورد ادّعاى فلاسفه ندارد كه اين بحث در مجال مناسب خود طرح و بحث مى‏شود. ۱
به هرحال، چه علم حضورى مصطلحِ فلاسفه با وجدان تطبيق بكند و چه غير از آن باشد، مهم اين است كه ما مى‏توانيم به وجود واقعيّتهايى اذعان و اعتراف كنيم بدون آنكه آنها را تصوّر نماييم. مراد ما از تصديقِ بلاتصوّر همين‏گونه از اقرار و اذعانهاست. حال كه چنين است، در مورد تصديق به وجود خداى متعال هم مشكلى پيش نمى‏آيد. لذا با نفى تصوّر از خداوند عزّ و جلّ (كه به معنى نفى معرفت نيست)، به تعطيل نخواهيم افتاد.
البتّه در جاى مناسب خود بحث مى‏شود كه وقتى از وجدان خداوند سخن مى‏گوييم، هيچ شباهتى بين آن و وجدان ساير امور (مخلوقات) قائل نيستيم؛ مثلاً هيچگاه وجدان خداوند را مانند وجدان درد نمى‏دانيم؛ امّا وجدان هر دو (خدا و خلق) بدون نياز به تصوّر ذهنى از آنها ممكن و بلكه محقّق است. بنابراين، تنها وجه مشترك در اين دو گونه وجدان، اين است كه هيچ كدام داراى صورت فكرى و ذهنى نيستند. اين وجه مشترك، چون در يك وجه سلبى است، مستلزم هيچ شباهتى بين

1.نك: رحيميان، مسئله علم‏

صفحه از 138