بررسى پديده وحى و شبهات پيرامون آن‏ - صفحه 145

مى‏كند: (و أوحى إلى النحل أن اتّخذي من الجبال بيوتاً)۱
- وحى ملائكه به انسان كه در آيه آخر سوره شورى مطرح مى‏شود: (و كذلك أوحينا إليك روحاً من أمرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الإيمان ولكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا)۲ سخن گفتن ملائكه با حضرت مريم نيز از همين نوع وحى به شمار مى‏آيد.
- وحى انسان به انسان هم مصداق ديگرى است كه قرآن به آن اشاره دارد: (فخرج على قومه من المحراب فأوحى إليهم)۳
- مصداقى ديگر از وحى، وحى شياطين به انسان است: (و إنّ الشياطين ليوحون إلى أوليائهم ليجادلوكم)۴
اينها همه مصاديق يك معنا هستند و آن معنا تفهيم خفى است يا تفهيم يك مطلب به‏صورت رمزى و در خفا و گاهى هم به‏صورت اشاره.
به‏طور كلّى، بايد گفت كه معنا متعدّد نيست؛ بلكه كاربردهاى متعدّد از يك معنى واحد است.

سؤال:

با توجّه به آنچه ذكر شد، آيا وحى واژه‏اى است با تعدّد وضع؟!

آقاى دكتر شاهرودى:

اگر به معناى وحى در لغت، توجّه گردد و به كاربردهاى گوناگون اين واژه در قرآن كريم دقّت شود، شايد بتوان به اين سؤال پاسخ داد كه آيا واژه وحى و استعمالات آن در قرآن كريم از مقوله استعمال لفظ مشترك در معانى متعدّد است؛ يعنى اشتراك لفظى دارد يا اينكه احياناً استعمال لفظ وحى در معانى و مفاهيمى كه در قرآن كريم دارد، از باب اشتراك معنى باشد؛ يعنى حقيقت واحده‏اى در تمامى اين مستعمل‏فيه‏هاى واژه وحى وجود دارد با تفاوتهايى كه در هر يك از معانى هست. براى مثال، واژه شير در معانى و مصاديق گوناگونى به‏كار مى‏رود كه با وجود

1.نحل (۱۶) / ۶۸

2.شورى (۴۲) / ۵۲

3.مريم (۱۹) / ۱۱

4.انعام (۶) / ۱۲۱

صفحه از 153