مىكند: (و أوحى إلى النحل أن اتّخذي من الجبال بيوتاً)۱
- وحى ملائكه به انسان كه در آيه آخر سوره شورى مطرح مىشود: (و كذلك أوحينا إليك روحاً من أمرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الإيمان ولكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا)۲ سخن گفتن ملائكه با حضرت مريم نيز از همين نوع وحى به شمار مىآيد.
- وحى انسان به انسان هم مصداق ديگرى است كه قرآن به آن اشاره دارد: (فخرج على قومه من المحراب فأوحى إليهم)۳
- مصداقى ديگر از وحى، وحى شياطين به انسان است: (و إنّ الشياطين ليوحون إلى أوليائهم ليجادلوكم)۴
اينها همه مصاديق يك معنا هستند و آن معنا تفهيم خفى است يا تفهيم يك مطلب بهصورت رمزى و در خفا و گاهى هم بهصورت اشاره.
بهطور كلّى، بايد گفت كه معنا متعدّد نيست؛ بلكه كاربردهاى متعدّد از يك معنى واحد است.
سؤال:
با توجّه به آنچه ذكر شد، آيا وحى واژهاى است با تعدّد وضع؟!
آقاى دكتر شاهرودى:
اگر به معناى وحى در لغت، توجّه گردد و به كاربردهاى گوناگون اين واژه در قرآن كريم دقّت شود، شايد بتوان به اين سؤال پاسخ داد كه آيا واژه وحى و استعمالات آن در قرآن كريم از مقوله استعمال لفظ مشترك در معانى متعدّد است؛ يعنى اشتراك لفظى دارد يا اينكه احياناً استعمال لفظ وحى در معانى و مفاهيمى كه در قرآن كريم دارد، از باب اشتراك معنى باشد؛ يعنى حقيقت واحدهاى در تمامى اين مستعملفيههاى واژه وحى وجود دارد با تفاوتهايى كه در هر يك از معانى هست. براى مثال، واژه شير در معانى و مصاديق گوناگونى بهكار مىرود كه با وجود