تفاوتهاى موجود، يك وجه اشتراكى بين تمامى اين نمونهها هست كه مشترك معنوى هستند. بايد ديد كه وحى در چه معانىاى بهكار رفته است. اگر در معانى مستعمل فيه براى كلمه وحى تفاوت ماهوى مشاهده شود، در آن صورت مىتوان به تعدّد وضع قائل شد. در قرآن كريم تا حدود 70 بار كلمه وحى استعمال شده است كه معناى وحى رسالى آن اين است كه خداوند متعال به بندگان خاصّ خود با اهدافى عالى، پيامى را رسانده است؛ بدون اينكه ديگران از شيوه رسيدن اين پيام شناختى داشته باشند. يا ساير معانى وحى كه ذكر شد. بدين ترتيب، به نوعى اشتراك معنوى براى مفهوم وحى در استعمالات گوناگونش مىتوان دست يافت؛ حتّى آنجا كه خدا القاى امرى به فرشتگان را مطرح مىكند. صرف نظر از ساير معانى وحى، در خصوص معناى رسالى وحى نوعى تفاوت ماهوى مشاهده مىشود. امّا بايد گفت كه ميان ساير معانى وحى و معناى رسالى وحى نوعى اشتراك لفظى مىتوان قائل شد، نه اينكه وحى داراى تعدّد وضع باشد.
سؤال:
حال كه بيان مىشود كه الفاظ و معانى قرآن هر دو از جانب پروردگار عالم بر قلب رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله نازل شده است. آيا مستنداتى هم بر اين مدّعا وجود دارد؟
آقاى دكتر ميرباقرى:
از آنجا كه وحيانى بودن الفاظ قرآن را برخى از افراد مسلمان مطرح كردهاند، در اين بخش، به بيان مستندات قرآنى بسنده مىكنيم؛ اگرچه مستندات عقلى نيز به حدّ كافى در اين خصوص وجود دارد. بايد براى يك فرد مسلمان با زبان قرآن صحبت كرد و از مستندات قرآنى بهره گرفت. به عبارت ديگر، قرآن را بايد به گونهاى معرّفى كرد كه خود قرآن معرّفى كرده است. اين كار نادرست است كه قرآن را به گونهاى معرّفى كنند كه با آيات آن مغايرت داشته باشد. در قرآن كريم آمده است: