معناى اسم فاعلى دارد؛ در اين صورت، حقيقت يعنى امر ثابت؛ و گاه، معناى اسم مفعولى دارد كه در اين صورت، حقيقت به معناى امر اثبات شده (مثبَت) خواهد بود. ۱مؤلّف نهاية الأرب في فنون الأدب، فعيلة را به معناى مفعولة و برگرفته از «حقّ الأمرَ يَحُقُّهُ»۲يا «حققّته» دانسته است. ۳ تفتازانى پس از يادكرد وجه اشتقاق حقيقة، «تاء» را در آن به سبب نقل اين واژه از معناى وصفى به معناى اسمى دانسته است: «و التاء فيها للنقل من الوصفيّة إلى الاسميّة.» ۴
ب) مجاز: واژه مجاز از ريشه «جوز» است و افزون بر داشتن معناى مصدرى، به معناى مكان و محل عبور است. بنگريد: جُزْتُ الطريقَ و جازَ الموضعَ جَوْزاً و جُؤُوزاً و جَوازاً و مَجازاً... : سار فيه و سلكه. و الَمجازُ و الَمجازَةُ: الموضع. ۵ جاز الموضع: سار فيه و قطعه... المجاز: المعبر. ۶نويسنده نهاية الأرب نيز خاطرنشان كرده كه مجاز از «جاز الشيء يجوزه» اخذ شده است.
1-2) حقيقت و مجاز در اصطلاح
گروهى از اديبان، مفسّران و دانشمندان علم اصول فقه، نشان دادهاند كه الفاظ براى دلالت به معانى، به دو گونه مختلف استعمال مىشوند. ايشان براى هر يك از انواع استعمالات لفظ و چگونگى دلالت آن بر معنا در هر يك از اين استعمالات، واژگانى را اصطلاح كردهاند؛ گونه نخست را «حقيقى» و گونه دوم را «مجازى» ناميدهاند.
در استعمال حقيقى، متكلّم لفظى را به كار مىبرد و مراد جدّىاش همان معناى موضوع له است؛ امّا در استعمال مجازى، مراد متكلّم از استعمال لفظ، ايجاد معناى موضوع له در ذهن مخاطب است تا آن معنا، معبر و منشأ انتقال ذهن وى به معنايى ديگر شود. در اين حالت، مراد جدّى غير از معنايى است كه لفظ حقيقتاً در آن
1.نك: علوى يمنى، ج ۱، ص ۲۸
2.حقّ يَحِقُّ لازم و حقّ يَحُقُّ متعدّى است. (نك: ابنمنظور، ج ۱۰، ص ۴۹)
3.نويرى، ج ۷، ص ۳۷؛ نيز نك: طريحى، ج ۵، ص ۱۴۸-۱۴۹
4.تفتازانى، ص ۲۱۵
5.ابنمنظور، ج ۵، ص ۳۲۶
6.زيّات، ص ۱۴۶