الف) تبادر۱: براى دلالت هر لفظى به هر معنايى، سببى لازم است. اين سبب يا مناسبت ذاتى ميان لفظ و معنا، يا «وضع»، يا قرينه حالى و مقالى است. از آنجايى كه دلالت لفظ به معنا، دلالت وضعى است، ميان لفظ و معنا مناسبت ذاتى وجود ندارد. از سوى ديگر، دلالت لفظ به معنا بهسبب اينكه اين دلالتْ وضعى مطابقى است، مستند به نفس دلالت است و به قرينه متّكى نيست. بنابراين، مراد از تبادر اين است كه از استعمال لفظ تنها و مجرّد از هر قرينهاى، چه معنايى به ذهن مىرسد. ۲ چنين معنايى همان معناى موضوع له لفظ است.
ب) صحّت سلب و حمل و عدم آن: اگر بتوان معنايى را از لفظى سلب كرد، آن معنا مجازى است و در مقابل، معناى حقيقى را نمىتوان از لفظ سلب كرد. همچنين، اگر بتوان لفظى را بر معنايى حمل كرد، آن معنا حقيقت است و عدم صحّت حمل نشانه مجاز بودن آن معنا براى آن لفظ است. ۳
3) موافقان استعمال مجاز در قرآن و ادلّه آنان
وجود مجاز در كلام، بر فصاحت و بلاغت آن مىافزايد و نشانه كمال و والايى آن به شمار مىرود. ۴ در اين صورت، به حكم عقل، وجود مجاز در قرآن كريم - كه در اوج فصاحت و بلاغت است - روشن و بديهى خواهد بود. اين حقيقتى است كه جمهور دانشمندان فريقين بدان معترفاند ۵ و در آثار خود بدان تصريح كردهاند و در اين باره، آثارى را تحت عنوان «مجاز القرآن» و عناوينى ديگر، به رشته نوشته در آوردهاند.
براى نمونه، شيخ طوسى در التبيان ۶ بدين امر تصريح كرده است. علامه حلّى نيز در مبادىالوصول، نوشته است: «و اعلم أنّ المجاز واقع في القرآن و
1.«نصّ واضع» يا «نصّ اهل لغت» را نيز از معرّفهاى «حقيقت» برشمردهاند كه به هر يك اشكالاتى وارد است. (نك: عراقى، ج ۱، ص ۶۶)
2.مظفّر، ج ۱، ص ۲۳
3.همان، ج ۱، ص ۲۵
4.طوسى، ج ۳، ص ۳۸؛ ابناثير، ج ۱، ص ۷۸-۷۹؛ علوى يمنى، ج ۱، ص ۲۷؛ نيشابورى، ج ۱، ص ۱۹۱؛ تفتازانى، ص ۲۶۲؛ سيوطى، نوع ۵۲
5.نك: زركشى، ج ۲، ص ۲۵۵؛ سيوطى، نوع ۵۲
6.ج ۳، ص ۳۸