شافعى و خليل و سيبويه، هر يك در علومى نظير فقه و حديث و نحو، مصطلحات فراوان جعل كردهاند و عموم دانشمندان و ازجمله شخص ابنتيميه، اين مصطلحات را به كار بستهاند و به كار مىبندند و چون اين مصطلحات را به نفس دين نسبت نمىدهند، بدعتگزار به شمار نمىروند.
5-2) توقيفى بودن زبان، با تقسيم الفاظ به حقيقت و مجاز، در تناقض است.
در نظر ابنتيميه، تقسيم الفاظ به حقيقت و مجاز مبتنى بر اين است كه منشأ زبان، توافق جمعى عقلاء باشد و اين سخنى است بىدليل. او معتقد است كه منشأ لغت «وضع» نيست؛ بلكه خدا به نوع انسان الهام كردهاست كه آنچه را اراده و تصوّر مىكند، با لفظ ويژه آن به زبان آورد؛ يعنى لغت امرى است توقيفى.
ابنتيميه با تأكيد بسيار، تقسيم الفاظ به حقيقت و مجاز را در صورتى درست دانسته كه لفظ، نخست، براى يك معنا وضع شود و پس از آن، گاهى در موضوع له خود و گاهى در غير موضوع له خود به كار رود. از نظر وى، اين سخن آن گاه درست است كه دانسته شود، الفاظ عربى نخست، براى معناهايى وضع شدهاند و سپس در آن معانى، به كار رفتهاند و براى الفاظ، وضعى پيش از استعمال وجود داشته باشد. و اين تنها بر اساس قول كسانى درست است كه لغات را زاده توافق جمعى مىدانند و مدّعى مىشوند كه گروهى از عقلاء گرد هم آمدهاند و توافق كردهاند كه فلان شىء را به فلان لفظ نام نهند و ديگرى را به لفظى ديگر؛ و اين امر را در تمام زبانها جارى و سارى فرض كنند.
ابنتيميه اثبات چنين امرى را ناممكن دانسته و افزوده كه هيچ كس نمىتواند از عرب، بلكه از هيچ امّتى از امّتها، چنين نقل كند كه گروهى گرد هم آمدند و اين الفاظ موجود در زبان را وضع كردند و پس از وضع، آنها را به كار گرفتند. تنها امر معروفى كه به تواتر نقل شده، استعمال اين الفاظ است در آن معانى كه اهل زبان از اين الفاظ قصد مىكنند و اگر كسى مدّعى شود كه وضعى پيش از استعمال سراغ دارد، بر