درد، طبعى؛ بلكه دلالت الفاظ بر معانى، دلالتى وضعى است و «وضع» نيازمند واضع است ۱ و اختلاف درباره واضع اين حقيقت را تغيير نمىدهد. بنابراين، طبق سخن ابنتيميه، خداوند متعال، نخست، الفاظى را براى معانى وضع كرده و سپس از راه الهام، به آدمى آموخته است كه هر لفظى را در برابر چه معنايى استعمال كند. از اين رو، واضع لغات خداوند است و لغات توقيفىاند.
ظاهراً ابنتيميه در اين اعتقاد، پيرو ابوالحسن اشعرى است؛ چراكه اشعرى پيش از وى چنين سخنى را بر زبان راندهاست. شهيد ثانى (966 ق) در نقل اقوال مختلف پيرامون توقيفى يا اصطلاحى بودن لغات مىنويسد:
مردمان در اينكه آيا زبانها توقيفىاند يا اصطلاحى، چند دسته شدهاند. اشعرى و جماعتى ديگر قول نخست را برگزيدهاند. توقيفى بودن زبان بدين معناست كه خداى تعالى زبان را وضع كرد و سپس آن را به ما آموخت. ۲
نكته ديگر اينكه واضع زبان هر كه باشد، براى هر معناى معيّن لفظ معيّنى را وضع كردهاست. در مجموع، مىتوان گفت كه حتّى بنا بر سخنان ابنتيميه، دلالت الفاظ بر معانى، مستند و متّكى به وضع است؛ زيرا اينكه واضع لغت خدا باشد يا غير خدا در اصل مسئله تفاوتى ايجاد نمىكند. بنابراين، تقسيم الفاظ به حقيقت و مجاز بدين گونه كه لفظ در معناى ما وضع له حقيقت است و آنگاه كه معناى موضوع له رهگذرى شود براى عبور به معنايى ديگر، مجاز خواهد بود، صحيح است.
5-3) بىاعتبارى علائم تمييز حقيقت از مجاز
پيشتر گذشت كه تبادر يك معنا هنگام استعمال بدون قرينه لفظ، علامت حقيقى بودن آن معناست. نزد ابنتيميه، اين علامت و علامت ديگر، يعنى صحّت سلب و عدم آن، علائم معتبرى نيستند و بىاعتبارى اينها نشاندهنده اين حقيقت است كه اصل تقسيم الفاظ به حقيقت و مجاز، صحيح نيست. وى معتقد است كه در كلام،