ابن‏ تيميّه و انكار «مجاز» در قرآن‏ - صفحه 180

تمييز اين دو نوع استعمال شود و به مخاطب بفهماند كه آيا مراد جدّى متكلّم معناى موضوع له است يا نه. در موضوع تبادر، عريانى لفظ از چنين قرينه‏اى مقصود است نه هر قرينه‏اى. روشن است كه در كلام، لفظ عريان از هر قرينه يافت نمى‏شود و لفظ در كلام، يا مبتداست يا خبر، يا فاعل است يا مفعول، يا مضاف است يا مضاف اليه و... و اينها مى‏تواند در بعضى مواضع، سبب تشخيص حقيقى يا مجازى بودن استعمال يك لفظ شود؛ ليكن نقش نحوى لفظ يا صيغه صرفى آن، همه‏جا، قرينه تفكيك حقيقت از مجاز نيست.
براى مثال، در نظر آوريد در شهرى كه زيبارويان بسيارى در آن مى‏زيند، شخص خوابى را با چنين جمله‏اى بيدار كنند: «بيدارشو كه خورشيد طلوع كرده‏است.» حال اگر لفظ خورشيد در عرف مردم چنين شهرى، از حيث كثرت استعمال در يكى از دو معناى جرم سماوى نورانى و انسان زيبارو نيز حالت يكسانى داشته باشد، شخص خواب چگونه مراد متكلّم را درخواهد يافت؟ آيا مرجع تشخيص مراد متكلّم در چنين حالتى، جز «وضع» خواهد بود؟ بديهى است كه اگر شنونده اين جمله چنين آموخته باشد كه خورشيد يعنى جرم سماوى نورانى، قطعاً آنچه به ذهنش متبادر خواهد شد، طلوع آفتاب در آسمان خواهد بود، نه آمدن انسان زيبارويى به بالينش. سخنانى كه پيشتر از ابن‏اثير نقل شد، مؤيّد همين معناست.
نكته ديگرى كه در نقد سخن ابن‏تيميه به نظر مى‏رسد، اين است كه بى‏فايده بودن قول به تجرّد از قرينه براى شناخت حقيقت از مجاز، اصل اين تقسيم را از اعتبار نمى‏اندازد؛ زيرا گذشت كه الفاظ واضعى دارند و واضع الفاظ هر لفظى را براى معناى مشخّصى وضع كرده كه استعمال آن در معنايى ديگر، با استعمال آن لفظ در معناى موضوع له، متفاوت است؛ هرچند علامت يادشده لغو باشد.

5-4) انكار دلالت آيات قرآن به صحّت استعمالات مجازى‏

گفته شد كه مستند قائلان به وجود مجاز در قرآن، از جمله، آيات شريف اين

صفحه از 184