كه - همان شرع است - مانع تعدّى انسانها به حقوق يكديگر و درنتيجه مانع اختلال نظام زندگى است. اين قانون نياز به قانونگذار دارد تا زندگى افراد را در دنيا انتظام بخشد و آنها را بهسوى پروردگار رهنمون شود. اين شخص بايد انسان باشد و از طرف خداوند آمده باشد تا ديگران از او اطاعت كنند و سخنان او را بپذيرند. اين، لازمه عنايت الهى به انسانهاست؛ زيرا همانطور كه بارش باران براى نظام عالم ضرورى است، براساس عنايت الهى وجود شخصى كه موجب صلاح دنيا و آخرت مىشود نيز لازم است و اين شخص همان خليفه خدا بر روى زمين است.۱
در واقع صدرالمتألّهين با چنين برهانى ميان شريعت و سياست در حكمت متعاليه پيوند ايجاد مىكند. زيرا پيامبران با اتّصال به منبع وحى و سرچشمه اراده تشريعى خداوند، به تدبير و تقنين جامعه انسانى مىپردازند و با اجراى آن در بُعد اجتماعى و سياسى، حيات انسانى، سعادت اخروى و كمالات معنوى افراد را تأمين مىكند. البتّه ملّاصدرا در ذيل روايتِ: «الحجّة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق» از امام صادق عليه السلام، هدف از بعثت پيامبران را فراتر از اصلاح حال امّتها مىداند و مىنويسد:
فايده اين حديث، دفع توهّم آن چيزى است كه نفوس عوام مىپندارند كه اشخاص كامل و نفوس ارجمند و انوار بلند براى هدايت خلق آفريده شدهاند تا آنكه غايت در وجود عالى بهره بردن سافل باشد، در حالىكه حقيقت جز آن است كه مىپندارد، چون غايت هميشه برتر از صاحب غايت است و منزلت خود شىء از آنچه شىء براى آن است، پايينتر است. اين مطلب مانند اين است كه گمان شود حركات افلاك و گردش خورشيد و
1.ملّاصدرا، شرح الاصول الكافى، ج ۵، ص ۱۵-۱۳ (نقل شده به اختصار)؛ همچنين ر.ك: ملّاصدرا، المبدأ و المعاد، ص ۶۱۳؛ ملّاصدرا، الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية، ص ۳۵۹-۳۶۰. فلاسفه اسلامى در اثبات وجود نبى، معمولاً به اجتماعى بودن انسان و اينكه زندگى بدون جمع ممكن نبوده يا لااقل سخت مىشده است، اشاره مىكنند. نحوه استدلال آنها تقريباً نزديك به يكديگر است. براى مثال، مىتوان نحوه استدلال ابنسينا را - كه در صفحات پيشين آمد - با اين بيان ملّاصدرا مقايسه كرد.