بررسى سيماى امام على و خلافت ايشان در قصيده جلجليّه عمروعاص‏ - صفحه 106

چاره‏اى جز بيعت كردن با پيامبر اسلام ندارد ۱.
هيچ انسان مؤمن و خداترسى، براى گشودن گره مشكلاتش به خدعه و نيرنگ امّا او و هم‏نشينش، معاويه، جز به شرارت نمى‏انديشيدند و از اين‏روست كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مورد اين دو مى‏فرمايند: اگر ديديد كه اين دو در كنار يكديگرند، ميانشان تفرقه اندازيد؛ چراكه آنها هرگز بساط صحبت و هم‏نشينى را در خير و نيكى نمى‏گسترانند ۲.
عمرو بن عاص كه از ساده‏ترين ويژگيهاى ايمان و مردانگى به دور است، پيش از وقوع جنگ و مشاهده درخشش شمشيرهاى آخته رجز مى‏خواند و لاف شجاعت و شهامت مى‏زند، امّا آن هنگام كه تيغ‏ها از نيام بركشيده مى‏شوند و شمشيرهاى برّان در برابر چشمانش به رقص در مى‏آيند، از ترس مرگ، خود را بر زمين انداخته، عورت خويش را آشكار مى‏سازد ۳ و كدام عقل سليمى چنين كسى را شايسته ستايش مى‏داند؟ او كه در ماجراى حكميّت به‏عنوان حكم انتخاب شده بود و مى‏بايست قرآن را فراروى خويش قرار مى‏داد، هوايش را رهبر جان خويش كرده بود. امام على عليه السلام در اين‏باره مى‏فرمايند: اين دو مردى كه به‏عنوان دو حكم پذيرفته شدند، كتاب خدا را پشت سر گذاشتند و از هوايشان پيروى كردند، به سنّت و احكام قرآن نيز عمل نكردند. پس خداوند، پيامبر و مؤمنان از آنها بيزارى مى‏جويند ۴. وى در سال 43 هجرى در مصر درگذشت؛ واقدى در الطبقات الكبرى مرگ عمرو را از زبان خودش اين‏گونه توصيف مى‏كند:
روز فطر سال 42 در مصر و درحالى‏كه دو يا سه سال بيشتر از حكمرانيش نگذشته بود جان به در كرد. در سال وفات او اختلاف است. محمّدبن عمر وفاتش را سال 43 و محمّدبن سعد آن را سال 51 مى‏داند. عمرو عاص همواره مى‏گفت: عجب دارم از كسى كه مرگ او را درمى‏يابد و بر هشيارى عقل خويش باقى است امّا از وصف مرگ خوددارى مى‏كند. وقتى

1.ابن‏هشام، ج ۳، ص ۲۸۹-۲۹۱

2.ابن‏عبدربّه الأندلسى، ص ۳۳۹

3.سليم‏بن قيس هلالى، ص ۴۹۰-۴۹۱؛ امينى، ج ۲، ص ۱۶۱؛ ابن‏قتيبه دينورى، ج ۲، ص ۱۶۹؛ ابن ابى‏الحديد، ج ۶، ص ۳۵۰

4.ابن اثير، ص ۳۳۸-۳۳۹

صفحه از 121