فلا بُدَّ للشّارعِ العالِمِ أنْ يمضِيهَا كلَّها. فيكونُ الحكمُ الإمضائيُّ بالنّسبةِ إلى المدرِكِ لعشرةٍ منها مثلاً امضائيّاً بالقياسِ اِليها وَ مَؤكِّداً لما حكم بِهِ حجّتُه الداخليّةُ و تعبّديّاً بالقياسِ إلى غيرِ هذهِ العشرةِ بزعمِهِ حتّى ينكشفَ له كونُه من المستقلّات. فَينقَلِبَ زعمُه إلى ما هو الواقع منِ الإمضائيّة. و بعبارةٍ انّ المستقلّاتِ الواقعيّةَ أحكامُها امضائيّةٌ غايةُ الأمرِ انَّ من أدركَ مستقلّاً مِن المستقلّاتِ فهو بالنسبة إلى ما أدركه بالاستقلالِ يعتقدُ امضائيَّةَ حُكمِهِ و بالنسبة إلى ما لم يُدركْهُ كذلك يَعتقِدُ تعبّديّةَ حكمِهِ و تأسيسيَّتِهِ. غايةُ الأمرِ يكونُ اعتقادُه عَلى خلاف الواقعِ. فمتى عَلِمَ بكونِه من المستقلّاتِ و ذلك عندَ عِظَمِ عقله و كِبَرِ فهمِه يَرجِعُ عن هذه العقيدةِ و يتطابِقُ مع الواقعِ و هذا لا ضَيرَ فِيه. ۱
بر عهده مولى است كه احكام را براى بندگان، در تمام آنچه نياز دارند - از امور مستقلّ و غير آن - وضع كند، البتّه در مستقلّات، به امضاء و در امور ديگر، به تأسيس. نهايت امر، اين است كه امضاء براى مستقلّات واقعى است.
توضيح اين كه همانگونه كه پيشتر روشن شد كه عقلها در دستيابى به مستقلّات، در مقوله تشكيك هستند: برخى از آنها به سه مورد از آنها مستقلّ هستند، و پارهاى ديگر به موارد بيشتر، تا آنجا كه به عقل خاتمالنبيين صلى اللَّه عليه و آله برسد، كه تمام مستقلّات واقعى را درك مىكند. پس ناگزير شارعِ عالِم بايد تمام آنها را امضاء كند. بدينسان، حكم امضائى نسبت به مُدرِك (درك كننده) براى - مثلاً - ده مورد از مستقلّات، امضائى مىشود، در قياس با آنها، كه حكم حجّت داخلى را تأكيد مىكند. از سوى ديگر، براى موارد غير از آن ده مورد، تعبّدى مىشود، در قياس با آنها، تا آنجا كه روشن شود در زمره مستقلّات است. در اين صورت، پندار او تغيير مىيابد به واقعيّت امر، يعنى امضائى بودن.
به عبارتى، احكام مستقلّات واقعى، امضائى است. نهايت امر، آن است كه
1.حلبى، تقريرات الأصول، ص ۵۷ - ۵۸