ایثار - صفحه 40

3 / 2

بندگى آزادگان

۴۲.امام على عليه السلام :با ايثار ، آزادگان به بندگى كشيده مى شوند .

۴۳.امام على عليه السلام :با ايثار ، اختياردارِ ديگران مى شوى.

3 / 3

ايثار متقابل

۴۴.امام على عليه السلام :به دوستت مهر بِوَرز تا به تو مهر ورزد ، و او را گرامى بدار تا تو را گرامى بدارد ، و او را بر خويشتن ، مقدّم بدار تا او نيز تو را بر خويش و خانواده اش مقدّم بدارد.

3 / 4

آمرزش

۴۵.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چيزى هوس كند و دست رد به سينه هَوَس خويش زند و از خود گذشتگى كند ، خداوند ، او را مى آمرزد.

3 / 5

شفاعت

۴۶.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو مرد از بيابانى مى گذشتند : يكى عابد و ديگرى معصيتكار . عابد ، تشنه شد ، چندان كه از پا افتاد . همسفرش كه ابريقى با خود داشت و كمى آب در آن بود ، به آن عابد كه به زمين افتاده بود ، مى نگريست . با خود گفت : به خدا سوگند ، اگر اين بنده نيك از تشنگى بميرد در حالى كه اين آب با من است ، هرگز به خيرى از خدا نخواهم رسيد ، و اگر اين آب را به او بنوشانم ، خودم خواهم مُرد . امّا او به خدا توكّل كرد و تصميمش را گرفت و از آن آب به صورت عابد پاشيد و باقى مانده اش را به او نوشانْد . عابد ، از جا برخاست و هر دو ، بيابان را پيمودند.
در روز قيامت ، آن معصيتكار را براى حسابرسى نگه مى دارند و فرمان مى رسد كه او را به آتش ببرند . فرشتگان ، او را [به سوى دوزخ] مى رانند . [در راه ، ]آن عابد را مى بيند . مى گويد : فلانى! مرا نمى شناسى؟
عابد مى گويد : تو كيستى؟
مرد مى گويد : من فلانى هستم كه در آن روز گذشتن از بيابان ، تو را بر خويشتن ، ترجيح دادم.
عابد مى گويد : آرى ، مى شناسمت .
پس به فرشتگان مى گويد : بِايستيد!
فرشتگان مى ايستند و عابد مى آيد و مى ايستد و پروردگارش عز و جل را مى خواند و مى گويد : اى پروردگار من! تو خود مى دانى كه او به من نيكى كرده و چگونه در حقّ من ايثار كرده است . پروردگارا! او را به من ببخش.
آن گاه خداوند مى فرمايد : «او از آنِ تو» .
پس عابد مى آيد و دست برادرش را مى گيرد و او را به بهشت مى بَرَد .

صفحه از 101