اذان - صفحه 24

حالى رفت كه دل مشغولى پيامبر خدا ، ذهن او را نيز مشغول كرده بود . در عالم خواب ، اذان به او نشان داده شد . صبح ، وى نزد پيامبر خدا رفت و به ايشان خبر داد و گفت : اى پيامبر خدا! من بين خواب و بيدارى بودم كه كسى نزد من آمد و اذان را به من نشان داد .
عمر بن خطّاب ، پيش از او ، اذان را در خواب ديده بود ؛ امّا بيست روز ، آن را پنهان نگه داشت و سپس پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا به من خبر ندادى؟». گفت : قبل از من ، عبد اللّه بن زيد ، خبرش را داد و من ديگر شرم كردم . پيامبر خدا فرمود : «اى بلال! برخيز و ببين كه عبد اللّه بن زيد به تو چه فرمان مى دهد ؛ همان كار را بكن» . پس بلال، اذان گفت .
ابو بشر مى گويد : ابو عمير به من خبر داد كه انصار مى گويند كه اگر در آن روز ، عبد اللّه بن زيد بيمار نبود ، حتما پيامبر خدا او را مؤذّن قرار مى داد .

2 . گزارش سنن أبى داوود :

محمّد بن منصور طوسى آورده است كه : حديث كرد ما را يعقوب ، حديث كرد ما را پدرم از محمّد بن اسحاق ، حديث كرد مرا محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه كه : عبد اللّه بن زيد به من گفت :
لَمّا أمرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالنّاقوسِ يُعمَلُ لِيُضرَبَ بِهِ لِلنّاسِ لِجَمعِ الصَّلاةِ ، طافَ بى وَ أنَا نائِمٌ رَجُلٌ يَحمِلُ ناقوسا فى يَدِهِ، فَقُلتُ : يا عَبدَ اللّهِ ، أتَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ : وَ ما تَصنَعُ بِهِ ؟ فَقُلتُ: نَدعو بِهِ إلَى الصَّلاةِ . قالَ : أفَلا أدُلُّكَ عَلى ما هُوَ خَيرٌ مِن ذلِكَ؟ فَقُلتُ لَهُ: بَلى ! قالَ : فَقالَ : تَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَىِّ عَلَى الفَلاحِ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ . قالَ : ثُمَّ استَأخَرَ عَنّى غَيرَ بَعيدٍ ، ثُمَّ قالَ : وَ تَقولُ إذا أقَمتَ الصَّلاةَ: اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ،

صفحه از 169