اهل بيت عليهم السلام - صفحه 221

۲۱۵.المعجم الكبيرـ به نقل از يزيد بن حيّان ـ :نزد زيد بن ارقم رفتيم و گفتيم: تو خير ديده اى؛ صحابىِ پيامبر خدا بوده اى و پشت سر او نماز خوانده اى.
زيد گفت: من خير ديده ام و مى ترسم كه براى شرّى ، مرگم به تأخير افتاده باشد. آنچه برايتان گفتم ، بپذيريد و آنچه را كه در باره اش خاموش ماندم ، رها كنيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در وادى اى ميان مكّه و مدينه برخاست و برايمان سخنرانى كرد. سپس فرمود: «من هم يك بشرم و به زودى فرا خوانده مى شوم و بايد از ميان شما بروم. دو چيز در ميانتان بر جاى مى گذارم: يكى كتاب خدا كه رشته [اتّصال به] خدا ، در آن است. هر كه از آن پيروى كند ، بر راه راست است و هر كه آن را رها كند ، در گم راهى است. و [دوم ،] اهل بيتم. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآور مى شوم» و اين جمله را سه بار فرمود .
گفتيم : آيا همسران ايشان هم از اهل بيت ايشان اند؟ [زيد] گفت : نه . زن ، گاهى دورانى از روزگار را با مردى ازدواج مى كند ، و بعد ، آن مرد ، او را طلاق مى دهد ، و او به خانه پدر و مادرش باز مى گردد .

6 . آخرين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله

۲۱۶.الأمالى ، مفيدـ به نقل از معروف بن خرّبوذ ـ :از ابو عبيد اللّه (غلامِ آزاد شده عبّاس) شنيدم
كه براى امام باقر عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت: از ابو سعيد خُدرى شنيدم كه مى گويد : آخرين خطبه اى كه پيامبر خدا ، براى ما خواند ، خطبه اى بود كه در بيمارى موتش براى ما خواند. ايشان در حالى كه به دست على بن ابى طالب عليه السلام و خادمه اش ميمونه تكيه داده بود ، بيرون آمد و بر منبر نشست. سپس فرمود: «اى مردم! من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم» و ساكت شد.
مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اين دو چيز گران سنگ چيست؟
پيامبر صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگ رخسارش سرخ شد. سپس آرام گرفت و فرمود: «من اين را نگفتم ، جز آن كه مى خواستم شما را از آن دو خبر دهم ؛ امّا نفسم
تنگ آمد و نتوانستم. يكى از آن دو ، ريسمانى است كه يك سوى آن در دست خداست و سوى ديگرش در دست شما. شما در باره آن ، چنين و چنان مى كنيد. اين ريسمان ،
همان قرآن است. و گران سنگ كوچك تر ، اهل بيت من اند».
سپس فرمود: «به خدا سوگند ، من اين را به شما مى گويم ؛ امّا مردانى در اصلاب مشركان اند كه اميد من به آنان ، از اميدم به بسيارى از شما بيشتر است».
سپس فرمود: «به خدا سوگند ، هيچ بنده اى آنان (اهل بيتم) را دوست ندارد، مگر آن كه خداوند در روز قيامت ، به او نورى مى بخشد تا آن گاه كه در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شود، و هيچ بنده اى دشمنشان نمى دارد ، مگر آن كه روز قيامت ، خداوند از او پوشيده خواهد بود».

صفحه از 343