۶۳۰.صحيح البخارىـ به نقل از عايشه ـ :پيامبر صلى الله عليه و آله در هر حال به ياد خدا بود .
۶۳۱.امام على عليه السلام :فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت تا از او خدمتكارى بخواهد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا آنچه را براى تو بهتر است ، به آگاهى تو برسانم؟ هنگام خوابيدن ، سى و سه بار سبحان اللّه بگو و سى و سه بار الحمد للّه بگو و سى و چهار بار اللّه أكبر بگو . من هنوز آن را ترك نكرده ام» . پرسيدند : حتّى در شب صفّين . فرمود : «حتّى در شب صفّين» .
۶۳۲.الأمالى، صدوقـ به نقل از عروة بن زبير ـ :در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم و در باره كارهاى اهل بدر و بيعت رضوان سخن مى گفتيم . ابو دردا گفت : اى جماعت! آيا كسى را به شما معرّفى بكنم كه دارايى اش از همه كمتر و پاك دامنى اش از همه بيشتر و در عبادت از همه سختكوش تر است؟
گفتند : او كيست؟
گفت : على بن ابى طالب .
۶۳۳.فلاح السائلـ به نقل از ابو المقدام، از حبّه عرنى ـ :در حالى كه من و نوف در آستانه مسجد خوابيده بوديم ، در باقى مانده شب ، امير مؤمنان عليه السلام را ديديم كه چون شيدايى دستش را بر ديوار نهاده بود و مى فرمود : «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين» تا پايان آيه . امام عليه السلام اين آيات را چنان تلاوت مى كرد و مى گذشت كه گويى هوش از سرش پريده است . آن گاه فرمود : «اى حبّه! خوابى يا بيدار؟» .
گفتم : بيدار . تو كه چنين مى كنى، ديگر ما بايد چه كنيم؟!
امام عليه السلام ديده بر هم نهاد و گريست و سپس فرمود : «اى حبّه! خداوند ، جايگاهى دارد و ما در برابر او جايگاهى داريم كه چيزى از اعمال ما بر او پنهان نمى مانَد . اى حبّه! خداوند از رگ گردن به من و تو نزديك تر است . اى حبّه! هرگز چيزى من و تو را در برابر خدا پنهان نمى كند» .
سپس فرمود : «اى نوف! تو خواب هستى؟» .
گفت : خير ، اى امير مؤمنان! من خواب نيستم و امشب فراوان گريسته ام .
امام عليه السلام فرمود : «اى نوف! اگر امشب از هراس خدا گريسته باشى ، فردا روز ، چشمت در برابر خداوند عز و جل روشن خواهد بود . اى نوف! قطره اى اشك از ترس خدا از ديده كسى فرو نمى غلتد ، مگر آن كه درياهايى از آتش را فرو مى نشانَد . اى نوف! منزلت هيچ كس نزد خدا از كسى كه از هراسِ خدا بگريد و براى خدا دوست بدارد و در راه خدا كينه ورزد، بيشتر نيست . اى نوف! هر كس در راه خدا محبّت ورزد ، چيزى را بر محبّت او ترجيح نمى دهد و هر كس در راهِ خدا كينه ورزد ، خيرى به كينه توزانِ او نمى رسد . در اين هنگام است كه حقايق ايمان را به كمال رسانده ايد» .
سپس امام عليه السلام آن دو را پند و اندرز داد و در پايانِ سخن فرمود : «از خدا ترسان باشيد كه شما را بيم دادم» . سپس در حالى كه مى گذشت ، فرمود : «اى كاش مى دانستم كه در غفلت هاى خويش ، تو از من روى بر تافته اى يا بر من مى نگرى! و اى كاش در خواب طولانى و كمىِ سپاس گزارى ام به خاطر نعمت هاى تو بر خود ، مى دانستم كه چه وضعى دارم!» .
به خدا سوگند ، امام عليه السلام همچنان در اين حال بود تا سپيده دميد .