اشک ریختن (بکاء) - صفحه 199

۲۹۸.عيسى عليه السلامـ در وصف اولياى خدا ـ :كِشته هايشان را اشكهاى چشمانشان آبيارى مى كرد تا آن كه روياندند و در روز نيازمندى شان ، آنها را درويدند .

7 / 21

مويه گران

۲۹۹.امام صادق عليه السلام :مويه گران ، پنج تن اند : آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دُخت محمّد صلى الله عليه و آله و على بن الحسين عليه السلام .
آدم عليه السلام براى بهشت گريست ، چندان كه در گونه هايش فرو رفتگى هايى چون دَره پديد آمد . يعقوب عليه السلام براى يوسف گريست ، چندان كه بينايى اش را از دست داد و چندان كه به او گفته شد : «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى» .
يوسف عليه السلام براى يعقوب گريست ، چندان كه زندانيان از او به تنگ آمدند و گفتند : يا شب گريه كن و روز خاموش بمان ، و يا روز گريه كن و شب آرام باش . و او يكى از آن دو پيشنهاد را پذيرفت .
فاطمه عليهاالسلام ، براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست ، چندان كه مردم مدينه از او در رنج شدند و گفتند : تو با گريه هاى بسيارت ما را آزرده اى . پس او به قبرستان ، قبرستان شهدا ، مى رفت و گريه مى كرد و گريه اش كه تمام مى شد ، بر مى گشت .
و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام ، بيست يا چهل سال بر حسين عليه السلام گريست . هر بار كه در برابر او غذايى نهاده مى شد ، گريه مى كرد ، تا جايى كه يكى از غلامانش به او گفت : فدايت شوم ! اى پسر پيامبر خدا! مى ترسم كه از بين برويد . و
او فرمود : « «من شكايت غم و اندوه خويش را پيش خدا مى برم و از [عنايت] خدا چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» . هر بار كه كشتار فرزندان فاطمه به يادم مى آيد ، گريه گلويم را مى فشرد» .

صفحه از 262