اشک ریختن (بکاء) - صفحه 227

۳۳۸.المصنّف ، ابن ابى شيبهـ به نقل از جابر ـ :پيامبر صلى الله عليه و آله دست عبد الرحمان بن عوف را گرفت و او را به نخل برد . [ فرزندش ] ابراهيم را كه در حال جان دادن بود ، نزدش آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر زانوى خويش نهاد و فرمود : «فرزند عزيزم ! در برابر خواست خدا ، كارى از من برايت ساخته نيست» و اشك از چشمانش جارى شد .
عبد الرحمان گفت : گريه مى كنيد ، اى پيامبر خدا ؟! مگر شما از گريستن ، نهى نكرديد ؟
فرمود : «من از شيون كردن ، نهى كردم ؛ از دو صداى احمقانه و زشت : صدايى كه هنگام خوشى بلند مى شود، يعنى لهو و لعب و ساز و آواز شيطانى ، و صدايى كه هنگام مصيبت، بلند مى شود : خراشيدن چهره و دريدن گريبان و فرياد و شيون شيطانى ؛ امّا اين گريه من ، مهربانى است . كسى كه مهربانى نكند ، با او مهربانى نمى شود». سپس افزود : «اى ابراهيم ! اگر نبود كه مرگ حق است و وعده اى است تخلّف ناپذير و راه خداست كه بايد رفت و ماندگانمان به رفتگانمان مى پيونديم ، هر آينه بيش از اين براى تو اندوهگين مى شديم و ما براى تو غمگينيم . چشم مى گريد و دل ، اندوهگين مى شود ؛ امّا چيزى نمى گوييم كه پروردگار را ناخشنود سازد» .

۳۳۹.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از ابو هريره ـ :چون ابراهيم ، پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از دنيا رفت ، اسامة بن زيد فرياد گريه سر داد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين [نوع گريستن] ، از من نيست و فرياد درستى
نيست . دل ، اندوهگين مى شود و چشم مى گريد و [اينها] خداوند را به خشم نمى آورد» .

صفحه از 262