اشک ریختن (بکاء) - صفحه 81

۱۱۰.امام باقر عليه السلامـ در جنگ خيبر ـ :پيك شادى براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر آورد كه على عليه السلام وارد قلعه شد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف قلعه آمد و على عليه السلام به ديدار ايشان شتافت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خبر تحسين انگيزت و كار به ياد ماندنى ات به من رسيد . خدا از تو راضى شد و من نيز از تو راضى ام . على عليه السلام گريست . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا گريه مى كنى، اى على ؟».
گفت : از شادى اين كه خدا و پيامبرش از من راضى اند .

۱۱۱.الهداية الكبرىـ به نقل از عيسى بن مهدى جوهرى ـ :در سال دويست و پنجاه و هفت ، من و حسن بن مسعود و حسين بن ابراهيم ، و عتّاب و طالب ، فرزندان حاتم ، و محمّد بن سعيد و احمد بن خصيب و احمد بن جنان، از جُنبُلا ۱ به سامرّا رفتيم ... .
چون بر سَرورمان حسن عسكرى عليه السلام وارد شديم ، پيش از سلام و احوال پُرسى ، شروع به گريستن كرديم با آن كه بيش از هفتاد نفر از اهل سواد ۲ بوديم ، در حضور وى ، صدايمان به گريه بلند شد .
آن گاه فرمود : «گريه كردن از شادى به نعمت هاى خدا، به مثابه شكر گزاردن آنهاست . پس خرسند و شادمان باشيد» .

۱۱۲.اُسد الغابةـ به نقل از ابو رافع ـ :پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام دستور داد كه در مدينه به او ملحق شود . على ، پس از روانه كردن خانواده پيامبر به نزد ايشان ، خود در پى پيامبر صلى الله عليه و آله [از مكّه ]خارج شد ، و شب ها راه مى پيمود و روزها پنهان مى شد تا آن كه به مدينه رسيد . چون خبر ورودش به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود : «على را نزد من فرا بخوانيد» .
گفته شد : اى پيامبر خدا ! او قادر به راه رفتن نيست .
پيامبر صلى الله عليه و آله خود نزد او آمد و با ديدن على عليه السلام ، او را در آغوش كشيد و با مشاهده
پاهاى ورم كرده اش كه از آنها خون مى چكيد ، دلش بر او سوخت و گريست . سپس دستانش را با آب دهانش تر كرد و به پاهاى على عليه السلام كشيد و براى بهبودى اش دعا كرد . از آن پس ، على عليه السلام تا زمانى كه به شهادت رسيد، از درد پا نناليد .

1.جُنبُلا : منزلگاهى ميان واسط و كوفه است .

2.سواد : روستاها و املاك عراق كه مسلمانان آنها را در روزگار عمر بن خطّاب، فتح كردند . آن را به دليل اين كه از انبوه مزارع و نخلستان و درختان به سياهى مى زند، سواد گفته اند .

صفحه از 262