68. «إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...»
روض الجنان:... جعفر [به نجاشى پادشاه حبشه] گفت: بپرس از اينان كه ما آزاديم يا بندهايم؟ نجاشى بپرسيد. عمروعاص گفت: بَلْ أَحْرارٌ كِرامٌ مِنْ أشْرافِ قَوْمِنا؛ بل آزادان و كريمان و اشراف قومند. گفت: بپرس تا هيچ خونى به ناحق كردهايم از اينان كه اينان طالب آنند؟ عمرو گفت: ولا قرطه. گفت: بپرس ما هيچ مالى اقتطاع كردهايم كه اينان را مطالبه آن مىرسد؟... ۱
648. علامه شعرانى: از گفتوگوى جعفر و عمروعاص پايه اختلاف مسلمانان و كفار قريش و مناط مباينت آنان و علت ميل جماعتى به دين اسلام و تعصّب ديگران بر كفر واضح مىگردد. جعفر و مسلمانان مىگفتند: به حكم خدا انسان آزاد است و هيچ كس حق تحكّم بر ديگرى ندارد: هر كس هر جا خواهد برود كسى را بر او اعتراض نبايد كرد مگر بنده باشد و بگريزد يا خونى كرده باشد و از او قصاص خواهند يا مالى برده باشد. و عمروعاص و امثال او مىگفتند آنكه غالب است حق دارد فكر خويش را بر ديگران تحميل كند. و تعجب مىكردند كه چرا نجاشى اين حقّ آنها را نشناخت و مسلمانان را به دست آنها نسپرد. و علت آنكه عمروعاص و امثال او چون به دولت رسيدند دست به جور و ظلم گشودند و با آل على عليهالسلام مخالفت كردند نيز همين اختلاف در مبنا و اصل است. ۲
71. «يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
روض الجنان: ... قولى ديگر آن است كه: ايمان به موسى و عيسى مىبپوشيد به كفر به محمّد. و «تلبيس» را به تخليط تفسير دادند «وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ» ؛ و حق پنهان مىكنيد،
يعنى نعت و صفت محمّد صلىاللهعليهوآله «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ؛ و شما مىدانيد كه او حقّ است و پيغامبرى صادق است. و اين آيت و مانند اين دليل نكند بر قول اصحاب معارف. ۳
649. علامه شعرانى: يعنى كسانى كه مىگويند حقيقت بر همه مردم آشكار است و همه كس آن را مىداند و آنكه منكر است از عناد انكار مىكند. آيه دلالت بر صحت قول ايشان ندارد؛ زيرا كه خطاب به گروهى خاص فرموده و آنها را بدين صفت مذمّت كرده است، نه همه منكران را. ۴