93. «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا...»
روض الجنان: ... اميرالمؤمنين گفت: هشتاد تازيانه، گفتند: چرا؟ گفت: لانَّ الشّاربَ اِذا شَرِبَ سَكَرَ وَاذا سَكَرَ هَذى و إذا هذى افْتَرى و حدُّ المُفْتَري ثَمانُونَ جَلْدةً؛ براى آنكه شارب چون خمر خورد مست شود و چون مست شود هذيان گويد و چون هذيان گويد فريه كند و چون فريه كند حدّ مفترى هشتاد تازيانه بود. ۱
1133. علامه شعرانى: يعنى اگر بايد حدّ شرب را از قرآن استنباط كرد تناسب آن با حدّ فريه بيش از حد زنا است و در قرآن غير اين دو حد به تازيانه مذكور نيست. و مقصود آن نيست كه عمل هر كس منجر به چيزى تواند شد حدّ آن را بر او بايد زد، چنانكه گويند اگر مست شد شهوت بر او غالب شود و چون شهوت غالب شود فرق ميان محرم و بيگانه نگذارد، زنا كند، پس بر او حد زنا بايد زد. يا در خوردن گوشت خوك گوييم: غيرت از او برود و چون غيرت از او برود از هيچ سخن زشت باك ندارد و چون چنين شد قذف كند و بايد بر او حد قذف زد. و اينها هيچ يك صحيح نيست، زيرا بر معصيت نكرده حد ثابت نمىشود. اما صحابه متّفق بودند كه شارب خمر حدّى دارد كه بايد از قرآن استفاده گردد و آن يا ملحق به فريه است هشتاد تازيانه يا به زنا صد تازيانه. على عليهالسلام فرمود: به فريه نزديكتر است. ۲
95. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاء
مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ ... عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ...»
روض الجنان: ... و آيت دليل است بر تحريم قتل صيد در حال احرام به حج و عمره
و در حرم و اين فايده اين است، و امّا قسمت سيوم خلاف نيست در آنكه مراد نيست در آيت و اگر چه از روى لغت محتمل است. ۳
1134. علامه شعرانى: يعنى در لغت جايز است «أنتم حرم» بگويند و از آن دخول در ماه حرام خواهند اما اجماع است كه در ماه حرام كشتن صيد كفاره ندارد و حرام نيست. و اين از مواردى است كه به اجماع از ظاهر قرآن خارج شدند. ۴
روض الجنان: «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً...» ، مفسّران و فقها خلاف كردند در صفت آن عمد كه موجب جزا و كفّاره باشد در قتل صيد... . بعضى دگر گفتند مراد آن است كه: قصد كند به قتل صيد و او ذاكر باشد احرامش را حكم كنند بر او به كفّارت و نيز اگر خطا كند هم اين حكم كنند بر او كفّارت باشد و جزاء، و اين مذهب شافعى است و بيشتر فقها. ۵
1135. علامه شعرانى: هم از ظاهر قرآن معلوم مىشود حكم جزاء خاص عمد است و آنكه سهوا صيد كند جزاء و كفاره بر وى ثابت نيست. و بيشتر فقها ميان عمد و خطا و نسيان فرق نگذاشتند و مذهب ما نيز همين است مگر آنكه قتل منسوب به وى نشود نه به مباشرت و نه به تسبيب. ۶
روض الجنان: ... و هر كه شهروى* بكشد بر او برّه باشد از شير باز استاده و به چرا درآمده، و هر كه او موشى دشتى بكشد [يا هلوزكى]** يا خار پشتى يا سوسمارى بكشد يا چيزى كه به اين ماند به بزغاله فديه كند. ۷
1136. علامه شعرانى: * «شهرو» را در لغت نيافتيم و فقهاى ما اين حكم را درباره
كبك و دراج و مرغ سنگخوار كه نزد صيادان به با غرغره معروف است گفتهاند. و
بايد شهرو يكى از اين مرغان باشد. ۸
1137. ** «هلوزك» را در لغت نيافتيم و فقها اين حكم را در يربوع و قنفذ و ضب گفتند. و شايد هلوزك نوعى قنفذ است. ۹
روض الجنان: در ساز و اُهُبّت گرفتن ايستاد. ۱۰
1138. علامه شعرانى: يعنى مهيا شدن. ۱۱
روض الجنان:... آنگه روزى اختيار كرد و مجمعى عظيم بساختند و يحيى اكثم را بياوردند و حاضر آمدند و مأمون بفرمود در برابر دستِ او براى محمّد بن على تقى دستى باز كردند. ۱۲
1139. علامه شعرانى: «دست» در اينجا مسند و فراش است كه سلاطين و بزرگان بر آن نشينند. ۱۳
روض الجنان:... چون زحمت پراكند شد و جمعيّت خفيفتر شد. ۱۴
1140. علامه شعرانى: يعنى كثرت مردم كه مزاحمت يكديگر مىكردند. ۱۵
روض الجنان: ... او را گفتم مسألهاى پرسيدم از عمر، او از عبدالرَّحمن عوف پرسيد، همانا ندانست اين مسأله، كسى برفت و او را بازگفت. نگاه كردم، مىآمد دَرّه بر گرفته و عَلاني بها و مرا به درّه بزد و گفت: در حرم صيد كشى و حاكم را در حكومت متّهم دارى... . ۱۶
1141. علامه شعرانى: يعنى دره را بالاى سر من نگاه داشت و دره به جاى تازيانه عمر
بود و آن است كه عوام زمان ما «ترنا» مىگويند؛ يعنى جامه يا رسنِ تافته. ۱۷
روض الجنان: «عَفَا اللّهُ عمّا سَلَفَ» در او دو قول گفتند ... قولى دگر آنكه: خداى تعالى عفو كرد آنچه در مقدّمه اسلام رفت «وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ» ؛ و هر كه با سر آن شود، خداى تعالى از او انتقام كشد. خلاف كردند بر آنكه در معاد جزا باشد يا نه. ۱۸
1142. علامه شعرانى: يعنى اگر بار دوم صيد كرد جزا دارد يا ندارد. ۱۹
1.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۳.
2.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۲۸.
3.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۴۵.
4.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۰.
5.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۴۸؛ عبارت داخل قلاب در چاپ مشهد نيامده است.
6.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۲.
7.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۲.
8.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۵۱ـ۱۵۲.
9.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۴.
10.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۵۴.
11.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۶.
12.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۵۶.
13.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۷.
14.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۵۹ـ۱۶۰.
15.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۳۹.
16.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۶۱.
17.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۴۰.