از نقد سند تا نقد متن(2) - صفحه 100

جايگاهى والا قرار مى گيرد; زيرا روايت, ساختى نمايشى و چارچوبى هنرى دارد. اينك اين پرسش در ميان مى آيد: آيا مى توان از روايت (يعنى وصف بدون قول), حكمى شرعى بيرون كشيد؟ مثلاً تحريم بول, روايتى است و اجراى حكم دزد, در اغلب اوقات, روايت است. در كتاب «اشربه» (نوشيدنى ها) فرمان پيامبر است كه چهار چيز بنوشند و نهى اوست كه ايشان را از نوشيدن چهار چيز نهى كرد. گاهى روايت با قول, تناقض دارد. در اين حالت, اولويت به قول داده مى شود, نه وصف. ۱
گاه, روايتْ اساس مى گردد و گفته, فرع بر آن مى شود; اوّلى بى اندازه بلند است و دومى كوتاه. گاهى گفته, همان اساس است و وصف, فرع است و اين به هنگامى است كه وصف, به گونه اى سريع ميان گفته ها رابطه ايجاد مى كند, بدون هيچ دخالتى در آنها, مگر برايِ اعلانِ هويّتِ گوينده آنها. ۲ گاهى وصف, در ميانه گفته مى آيد; همچنان كه گفته در ميانه وصفْ داخل مى شود, مانند آنچه در حديث سوگواريِ زن براى شوهرش و سُرمه كشيدن او آمده است. اين تداخل, [به عنوان نمونه] در حديثِ احوال دوزخيانْ جلوه گر مى شود, مانند اين رؤياى پيامبر كه بيشينه زنان را در آتش ديد; زيرا ايشان سپاس شوهر نمى گزارند و كفران خوبى و احسان شوهر مى كنند. همين طور اگر كسى سراسر روزگار به زنانْ خوبى كند و آن گاه زن از او چيزى ببيند, هر خيرى را از او انكار مى نمايد. همچنين مانند حديثى كه در آن, زن از پيامبر درباره شست و شوى خود از حيض پرسيد و پيامبر به او فرمان داد كه غسل كند و برايش شرح داد كه [چگونه] خود را شست و شو دهد و زن, منظور پيامبر را نفهميد, تا عايشه دست او را گرفت و عملاً و با روشنى كامل, حكم را براى او شرح داد.
گاه, روايت, شامل سؤالى غير مستقيم است به عنوان آغازى براى اين كه وصف, گفته را بپوشاند; چنان كه روايت در احتجاج در اختلاف در رأى به كار برده مى شود و به عنوان پيش زمينه اى براى گفته عمل مى كند. ۳ گاهى تفاوتِ سطح روايت و گفته, از نظر

1.ج۱, ص۲۰ و ۲۲; ج۴, ص۲۳۱; ج۷, ص۱۲۱ـ۱۲۲ و ۱۲۴; ج۵, ص۱۸۹.

2.ج۷, ص۱۴۳; ج۴, ص۱۰۴ـ۱۰۵.

3.ج۱, ص۴۷; ج۶, ص۵.

صفحه از 91