روايت شمرده مى شود و شاملِ سند, وصف, چارچوب و ساخت روايى است. بخش سوم, خودِ «گفته مستقيم» است كه از پيامبر است (و نه از گفت و گو كننده با وى) و آن را متنِ حديث مى خوانند.
حديث, جزئى از سنّت است و همان سنّتِ گفتارى است; زيرا سنّت, شامل قول و فعل و تقرير مى گردد. روايت, فعل و تقرير را وصف مى كند و اين, همان موافقت با كارى است كه در بيرون از نصّ انجام يافته است. پيروى و تقليد و تأسّى, كارِ خود طبيعت است.
پيامبر, مانند يارانش رفتار مى كرد; چنان كه يارانش هم مانندِ او رفتار مى كردند; گرچه دانشورانِ اصولى, ميان سنّت خاص و سنّت عام, فرق گذاشته اند. اوّلى, رفتار و عادات پيامبر(ص) چونان يك شخص است كه غذا مى خورْد و در بازارها راه مى رفت. دومى, براى تأسّى جستن, به سان نمونه رفتارى است. ۱
به رغم اين كه روايت, با هر دو پاره آن (وصف و قول), موجود است, امّا دلايلى هست كه وجودِ تدوينى سابق بر سنّتِ تدوين شده را ثابت مى كند, مانند نامه پيامبر به هِرَقْل, امپراتور روم. شواهد فراوانى در دست است كه نشان مى دهد پيغمبر, شخصاً چيز مى نوشته است. هنگامى كه على بن ابى طالب حاضر نشد در نگارشِ صلح نامه حديبيه كلمه «پيامبر خدا» را محو كند, پيامبر, صلح نامه را گرفت و آن شرط را نوشت. گاه, نامه بر مى گرفت و گرچه خوش و خوب نمى نوشت, به نگارش مى پرداخت. گاه, فرمان به نوشتن مى داد; چنان كه فرمود براى «ابو شاه» نامه بنگارند. نيز دستور نگارش خطبه اى را داد كه برخى از ياران, آن را [از وى] شنيده بودند. او مى گفت: «برايم بنويسيد: هر كس كلمه اسلام بر زبانْ جارى نمايد…» كه ابوبكر اين نامه را براى او نوشت, جداى از قرآن و آنچه در يكى از صُحُف است. گاه, پيامبر بر يكى از صحابيانْ املا مى كرد. نويسندگان را فرا مى خواند كه براى او بنويسند; چنان كه زيد را فرا خواند و او شانه [گوسفند يا شترى] آورد و بر آن نگاشت. نيز دبيرى فرا خواند كه صلح نامه حُديبيه را برايش نوشت. همچنين نامه هايى از بزرگان قبايل و پادشاهان براى او مى آمد كه او بدانها پاسخ مى گفت. نامه اى
1.خبر: ج۱, ص۹, ۱۵, ۱۶, ۱۷; امر: ج۱, ص۱۲۵ و ۱۶۲; امتثال: ج۸, ص۴۶; امر و گفت و گو: ج۱, ص۱۲۴ و ۱۲۷; امر و شرط: ج۱, ص۲۰۱; سخنان حكمت آميز: ج۸, ص۱۴۱; استفهام: ج۱, ص۵۶ و ج۲, ص۸۹; قَسَم: ج۱, ص۴۴; آينده گويى: ج۱, ص۱۲۲; استفهام انكارى: ج۱, ص۱۱۴, ۱۲۳, ۱۲۴, ۱۹۱ و ج۲, ص۶۳; تذكّر: ج۱, ص۴۷; شكايت: ج۱, ص۴۶ و ۹۴; دعا: ج۱, ص۴۸ و ج۲, ص۲۱۳; استيذان: ج۲, ص۹۷.