بلاغت, پديدار مى گردد. گاه, روايت, داراى پاره اى واژه هاى ركيك و مستهجن است, مانند: «عثرت الناقة فصرح النبى و المرأة; شتر لغزيد و زن و پيامبر, هر دو بر زمين افتادند».
گاهى روايت, جنبه شرح لفظ دارد. مثلاً «عانى» به معناى اسير است و «زَرابى» جمع است و به معناى نهالى ها و تُشك هاست; نيز مثال هاى فراوانى كه در آنها كار از شرح لفظ, تجاوز مى كند و به توضيح و تفسير مى رسد. ۱
بارى, چنين مى نمايد كه وظيفه اصلى «روايتْ» اين است كه چارچوبى خارجى براى «گفته» باشد و نمايشى برونى براى گفت و گو. پس حديث را سياقى است كه روايتْ آن را وصف مى كند, مانند دشنام دادن ابوذر به مردى و سرزنش كردن آن مرد به خاطر مادرش, كه مناسبتى براى اين حديث نبوى شد كه «هنوز پاره اى از خصلت هاى جاهلى در وى به جاى مانده است» و اين كه «عُروبت, همان زبان است». همچنين هنگامى كه يكى از صحابيان بخواهد به يارى صحابى ديگر برخيزد, اين, مناسبتى خواهد بود كه روايت, اين حديث پيامبر را نقل كند: «چون دو مسلمان با شمشيرهايشان, روياروى هم قرارگيرند…» و پرسش ابو وائل درباره مُرجئه, چارچوبى خارجى براى اين حديث است كه «دشنام دادن به مسلمان, فسق است و كارزار كردن با او كفر است».
گاهى سياق به صورت فعل است, مانند اين كه مردى اعرابى در مسجدْ بول كرد و پيامبر(ص) او را واگذاشت و [پس از آن كه ادرار كرد] آب روى بول او ريخت. پس هنگامى كه پيامبر در صدد بر مى آيد تا از ليلة القدرْ خبر دهد, اين سياق, منظر خارجى حديث را تشكيل مى دهد. حال اگر مسلمانان از نماز, به سختى خسته شده باشند و با مسح برپا وضو بگيرند, پيامبر با بلندترين فرياد, آواز مى دهد: «واى بر فرزندان و فرزندانِ فرزندان, از گزندِ آتشِ دوزخ!».
گاهى پيامبر, «روايت» را با «گفته» شرح مى دهد; چنان كه راوى, گفته را با روايتْ شرح مى دهد, مانندِ داستانِ سه نفرى كه فُرجه مجلسى ديدند. نخستينِ آنها به خدا پناه برد
1.ج۴, ص۱۶۸; ج۷, ص۸۷; ج۱, ص۱۴, ۸۵ ـ ۸۷, ۹۵ـ۹۶ و ۱۴۰.