از نقد سند تا نقد متن(2) - صفحه 90

فراگيرنده شنونده باشد و نه فقط القا كننده گوينده. [دوست داشت] بدهد و بگيرد; پذيرنده و پذيراننده باشد. پيامبر در جست و جوى قبله بود كه اين آيه نازل شد: «همانا گشتنِ چهره تو را به سوى آسمان مى بينيم. پس اينك تو را به سوى قبله اى كه آن را بپسندى, مى گردانيم» تا دلالتى باشد بر اين كه فرقى ميان آنچه صعود مى كند و آنچه نازل مى شود, نيست; تفاوتى بين واقعيت و وحى نيست. اين جا فرق بين وحى و واقعيت, محو مى شود, چه در طبيعت باشد يا عادت; و اين, هنگامى است كه وحى, به طبيعتْ تحول پيدا مى كند و به ذوقِ كلّيِ انسانى مى گرايد و نزول و صعودِ افقى ندارد; بلكه عمودى پيش مى رود و روشنگر رفتار است; چنان كه وضع در اجتهادْ همين است; چه, گاهى حديث در برخى جنبه هاى آن, اجتهادى است از پيامبر كه خطا نمى كند; زيرا اين امكان هست كه وحى, او را تصحيح كند و اوست كه روح اسلام را احساس مى نمايد. حديث, ذوقى طبيعى است, مانند اين فرمانِ پيامبر كه كسى را به كنيه او (ابوالقاسم) نخوانند تا توجّه [مردمانْ] دچارِ تشتّت نگردد و ميان دو كس اشتباه پيش نيايد. نيز مانند [دستور چيز] نفروختن شهرى به باديه نشين تا برابرى در شناختِ [وضعيّت] بازار, ميان مسافر و مقيمْ پديد آيد و برادرى در مقابل برادرش قرار نگيرد تا تناقضى ميانِ دو عاطفه برادرى و سودخواهى پيش نيايد يا [اين فرمان كه كسى] در خواستگارى, بر برادرش پيش دستى نكند تا ميان عاطفه عشق و عاطفه برادرى, تضادى پيش نيايد. نيز [مثل اين فرمان كه] زنْ درخواست نكند كه شوهر خواهرش, خواهرش را طلاق گويد تا او به ازدواج وى درآيد. گونه اى از آداب عامّ بشرى [در حديث] هست كه وحدت روش مى آورند و موجب هماهنگى رفتار همگان اند, مانند: التزام به حركت از سمت راست, بلند نكردن صدا, و احترام گذاشتن كوچك به بزرگ. ۱
عمر بن خطّاب, از اين ملكه طبيعى كه در آن, وحى نزول كننده با واقعيت صعودكننده تلاقى مى كند, برخوردار بود. پيامبر, اين تطابق را در اين حديثِ خود گوشزد كرده است: «در امّت هاى پيش از شما محدّثان ۲ * بودند. اگر در امّت من چنين كسى باشد, او

1.پانوشتِ پيشين.

2.ج۳, ص۱۴۰; ج۸, ص۶۴, ۸۶ و ۱۷۰; ج۶, ص۵۷ و ۲۴۱.

صفحه از 91