از نقد سند تا نقد متن(2) - صفحه 91

عُمَر بن خطّاب است». همين معنا با الفاظ متعدّد ديگرى بيان شده است; مثل آن جا كه وحى با رأى عمر در كشتن مرتدّى كه در جنگ بدر شركت جسته بود, راست آمد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى نگيريد و مِهر بر آنها نياوريد». اين, پس از آن بود كه پيامبر از او درگذشت. [چنان كه] با رأى او درباره قبله و حجاب و طلاق دادن زنان پيامبر نيز راست آمد. وحى, عمر بن خطاب را تأييد كرد كه نبايد براى منافقانْ آموزش خواست و نبايد كسى را كشت كه خدا خون او را پاس داشته است, جز به حق. نيز با رأى عمر در نماز نخواندن بر منافقان, راست آمد, در اين آيه: «هرگز بر هيچ يك از ايشان كه بميرد, نماز نگزار». از اين جاست كه فرق بين وحى و عقل و طبيعت, از ميان بر مى خيزد, چه در قرآن باشد, چه در حديث, و چه در احساس عُمَر به عنوان نمونه اى از خِردِ ساده مردمى و ذوق طبيعى. ۱

سوم: پرسش و پاسخ, گفتار مستقيم, و روايت

پرسش و پاسخ, يكى از انواع ادبى در ادبيات نوين است كه گفت و گو (dialogue) خوانده مى شود. انواع ادبيِ متون دينى (جزئى از تاريخ ادبيّات ملّت ها), متعدّد و گوناگون اند. در اين جا مقصود, تحليل اين انواع ادبى در حدِّ ذاتِ خودِ آنها نيست; بلكه چگونگى دلالت آنها بر مضمونْ مقصود است, چه در مورد آنچه متعلّق به صحّتِ تاريخى حديث است و يا آنچه متعلّق به خودِ موضوع است, كه صادر كردن احكام و اثرگذاردن بر مردم به منظور هدايت رفتار آنهاست; يعنى دلالت آن [گونه ادبى] در آنچه مربوط به ابداع در روايت است.
گونه هاى گفت و گو و پرسش و پاسخ, متعدّد است. اوّلين گونه آن, چنين است كه پيامبر(ص) مى پرسد و [خود,] پاسخ مى دهد; مانند اين كه مى پرسد: «ايمان چيست؟». اصحاب, پاسخ مى دهند: «خداوند و پيامبرش بهتر مى دانند». سپس پيامبر, پاسخ مى دهد.

1.ج۳, ص۸۶, ۹۱ و ۱۵۲.

صفحه از 91