از نقد سند تا نقد متن(2) - صفحه 94

خدا سوگند, ايمان ندارد». پرسيده شد: «چه كسى؟». گفت: «كسى كه همسايه اش از آزارهاى او آسايش نداشته باشد». باز, مانندِ گفته او: «همه افراد امّتِ من به بهشت خواهند رفت, مگر كسى كه امتناع ورزد!… هر كه از من اطاعت كند, به بهشت رود و هر كه نافرمانيِ من كند, امتناع ورزيده است».
پيامبر(ص) به اعتراض اصحاب و مردمِ پيرامون خود, عنايت مى ورزد و ساختار حديث را بر پايه اين اعتراض ها, از نو بنياد مى نهد. واقعيّت, كامل كننده آرمان است و طبيعت, سند وحى و محلّ تحقّق آن. اين امر, در صلح حُديبيه رخ نمود كه زنان مسلمان به نزد پيامبر آمدند و او ايشان را به كافران برنگرداند; زيرا قرآن فرمان داد: «چون زنانِ مؤمن به نزد شما آيند, ايشان را بيازماييد». چنان كه زنان در مورد عمره در حج و ترتيب نحر و حلق (قربانى كردن و تراشيدن موى) اعتراض كردند. پس حديث در تعامل پيوسته با واقعيّت و با قرآن است. با تغيير واقعيّت, تغيير پيدا مى كند و وحى, اين تغيير را تصديق مى كند, به اين اعتبار كه تعامل واقعيّت با آرمان است. ۱
همه گونه هاى گفتارى, بر گفتار مستقيم (مثل خبر يا تقرير), تطبيق پيدا مى كند. در اين جا پيامبر(ص) سخن مى گويد, بى آن كه كسى چيزى پرسيده باشد, مانند اين احاديث: «اسلام بر پنج پايه استوار است», «ايمان, شصت و چند شعبه است», «مسلمان, كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او در آسايش باشند», «هيچ يك از شما ايمان نياورده است, مگر كه براى برادرش همان را بخواهد كه براى خود مى خواهد» يا «نشانه منافق… و… است. هر كه اينها در او باشد, منافق است». نيروى خبر در نفس آن است و در تمركز و توان داشتن آن بر كوبيدن گوش نيوشنده. گاهى تقرير, با شمارش آغاز مى شود, مثل شمارش كسان… دو يا سه يا چهار يا هفت و…, مانند اين حديث: «هفت كس اند كه خدا بر ايشان سايه مى افكند». گاه, سخن به صورت امر و نهى است كه مقصود از حديث, همين است و اين, بيانِ وجوهِ تطبيق هايِ عملى است, مانند: «با من بيعت كنيد», «كار را آسان بگيريد…» و گاهى امر, افزون مى شود و تكرار مى گردد تا تأكيد بيشتر را برساند,

1.ج۶, ص۱۴۴; ج۳, ص۲۴ـ۲۵; ج۸, ص۱۲, ۴۲ و۱۳۰ـ۱۳۱; ج۹, ص۱۱۴; ج۱, ص۲۳ـ ۲۴.

صفحه از 91