همچنين خلاف در تأويل احكام در تخصيص عموم يا تعميم خصوص, از راوى سرچشمه مى گيرد. پيامبر مى گويد: «نماز عصر را هيچ كس جز در ديار بنى قريظه نخوانَد». برخى تحت اللفظى مى فهمند, اگر چه نمازشان قضا شود. برخى ديگر, آن را تأويل كردند و به معناى همّت ورزيدن و شناختن گرفتند و نماز عصر را در وقت آن به جاى آوردند. ۱
تأويل, هنگامى ضرورتِ بيشتر پيدا مى كند كه پاى تنزيهِ قرآن و حديث به ميان آيد, در مواردى اين چنين: سرد سازيِ آتش دوزخ با نماز است; زيرا داغى, از دود و بخار و گدازه دوزخ است. و شكايت آتش به درگاه كردگارش كه پاره هاى خود را مى خورَد و از اين رو, خدا به آتش اجازه داد كه سالى دوبار نَفَس بكشد: يك نَفَس در زمستان يك نفس در تابستان; و لرزيدنِ عرش خدا از مرگ سعد بن معاذ; و نورِ پيشِ پاى اصحاب در شبى تاريك; دو دستواره زرّين كه به دو كَذّاب در جنگ هاى ردّه تأويل گرديد.
يك جا, زنى معناى تطهير را نمى فهمد و اين, هنگامى است كه پيامبر به او مى گويد: «تَوَضَّئى [; خود را خوشبوى و پاكيزه كن]». او قطعه پارچه اى آغشته به مُشك بر مى دارد و به سر و روى خود مى كشد. سرانجام, عايشه پا در ميان مى گذارَد و به شيوه اى عملى, [وضو را] به او آموزش مى دهد. ۲
آنچه دلالت بر تاريخى بودنِ حديث از نظرِ مضمون مى كند, تغييرِ موضعگيريِ پيامبر به سويِ گزينشِ بهتر, از يك مرحله عمر تا مرحله ديگر است, چه با فعل و چه با نيّت, كه اين عبارت, گوياى آن است: «اگر آنچه از روزگار و كارِ من سپرى گشته دوباره باز آيد,…».
مى بينيم كه پيامبر, موضعگيرى هاى خود را از اين تا آن هنگام و از يك مرحله زندگى تا مرحله اى ديگر, تغيير داد. او در اثناى نماز, به سلام [ديگران] پاسخ مى داد. پس از نجاشى, ديگر پاسخ نداد و گفت: «نماز, نمازگزار را از هر كارى باز مى دارد و در خود
1.ج۳, ص۸۹; ج۵, ص۱۴۳.
2.ج۴, ص۴۶; ج۵, ص۴۴; ج۵, ص۲۱۷; ج۹, ص۱۳۵.